کد خبر:11760
پ
۳۳
اصغریک نوجوان غبراق و نترس بود

صفای هرچی بسیجیه….

صفای هرچی بسیجیه…. بسیجی شهید اصغر رحیمی اخلاص تو وجودش موج میزد یک جوان صاف و ساده و با همه وجود مهربان بود.هر کاری به او میگفتی نه نمیگفت. بعد از عملیات کربلای یک بود که به گردان تخریب ل۱۰ اومد. و در همون روزهای اول به علت سبقتش در کمک به دیگران معروف شد. […]

صفای هرچی بسیجیه….
بسیجی شهید اصغر رحیمی اخلاص تو وجودش موج میزد
یک جوان صاف و ساده و با همه وجود مهربان بود.هر کاری به او میگفتی نه نمیگفت.
بعد از عملیات کربلای یک بود که به گردان تخریب ل۱۰ اومد. و در همون روزهای اول به علت سبقتش در کمک به دیگران معروف شد.
اصغر رحیمی فقط برای بندگی خدا جبهه اومد و بس….
و هرکجا شیرینی بندگی خدا رو میچشید راضی بود و با هیچ چیزی عوض نمیکرد..
اصغریک نوجوان غبراق و نترس بود و جون میداد برای شکافتن میدان های مین و شکستن ابهت موانع دشمن…
اصغر از راه که رسید در دام عارف  شهید حمیدرضا دادو اسیر شد.
این هم یکی از برکات جبهه بود ..به جهت سواد و فرهنگ ، حمیدرضا با اصغر زمین تا آسمون تفاوت داشتند… اما اصغر در کلاس درس حمیدرضا آنقدر لطیف شده بود که دوست داشتی ساعت ها جلوش زانوی بزنی و تلمذ کنی.
اصغر و حمیدرضا یک روح بودند در دو پیکر.
البته پیش بینی امام هم همین بود که اونا ره صدساله رو یکشبه طی کردند.
تیرماه سال۶۶ بود که دلبر و دلدار اصغر “شهید حمیدرضا دادو” پرید و اصغر رحیمی از دل و دماغ افتاد…. اون دیگه شده بود مثل پرنده ای که گرفتار قفس باشه و دنبال روزنه ای میگرده که از قفس فرار کنه….
اصغری که دوست داشت بمونه و خدمت به سربازان اسلام بکنه بدجوری هوس رفتن به سرش زده بود….و تقریبا اصغر آخرین شهید گردان ما بود و در آخرین روز مرداد سال۶۷ که مصادف با  تاسوعای حسینی بود در درگیری با ضدانقلاب درمحور بوکان مهاباد به شهادت رسید

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید