کد خبر:12622
پ
۱۷۵
یادبود امیر تخریب

پناه گاه بچه های تخریب زیر چادر مادر

میدونی بعد جنگ من رفته بودم سراغ کار آبا و اجدادیم یعنی همون #کامیون . سال۷۸ بود، یه داستانی شد که اومدن سراغمو دوباره برگشتم منطقه و مشغوله پاکسازی و تفحص یه دفعه داشتیم تو #قصر_شیرین و #خسروی و #نفت_شهر کار میکردیم ، یعنی میخوام بهت بگم از اونجایی که این منطقه واسه عراق حکم […]

میدونی بعد جنگ من رفته بودم سراغ کار آبا و اجدادیم یعنی همون #کامیون .
سال۷۸ بود، یه داستانی شد که اومدن سراغمو دوباره برگشتم منطقه و مشغوله پاکسازی و تفحص
یه دفعه داشتیم تو #قصر_شیرین و #خسروی و #نفت_شهر کار میکردیم ، یعنی میخوام بهت بگم از اونجایی که این منطقه واسه عراق حکم حیات داشت اون بی پدرا هم تا تونسته بودن اونجا رو با مین های جورواجور آلوده کرده بودن .
کار بد جوری سخت شده بود ، هرروز چند تا شهید ومجروح میدادیم بخصوص روی #ارتفاع_آق_داغ .
از همه طرف فشار رومون بود فرماندهی …وزارت دفاع….استانداری …خلاصه همه جا .
یه روز من با این آقایون کنار گود نشین یه گرت گیری حسابی کردم ، شب اومدم مقرمون ، نشسته بودم یه عالمه کالک ونقشه جلوم ولو بود ، ماهم هی اینارو زیرورو میکردیمو آتیش به آتیش سیگار روشن میکردمو دنبال راهکار میگشتم .
کلافه و درمونده بودم ، متلک های ریس روسا ، بدن تیکه پاره ی شهدا ، زن و بچه های شهدا ، مردم منطقه و…
شب خوابیدیم ، واسه نماز که پاشدیم ، #امیر_یحیوی خدا بیامرز ، منو صدام کرد چشماش قلوه ی خون بود. گفت : ناراحت نباش دیشب خواب دیدم #حضرت_صدیقه ی_طاهره “س” ما #بچه_های_تخریب رو زیر پر #چادرش گرفته ، از اون ور هم بارون سنگ و آهن و تیرو تخته داره به سمتمون میاد اما به نزدیک چادر که میرسه همش دفع میشه.
نمیدونم چه سری بود از فردا ورق برگشت قشنگ هم برگشت و کارها رو به راه شد.

 

 

سلام بربچه های تخریب
سلام بر اسوه های تهذیب
دو دلاور شهید در یک قاب
حاج قاسم اصغری
حاج امیر یحیوی

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید