شهید سید محمد زینال حسینی که آمد حامل اخباری از منطقه درگیری بود، اولین سوالی که از شهید سیدمحمد کردم گفتم: سید، از سید مهدی اعتصامی چه خبر؟ سید بی درنگ گفت : سید مهدی رفت ملکوت.
این خبر سید همه بچهها را غصهدار کرد. بچهها یکدیگر را تسلی میدادند. سید هم میخواست گریه کند، با بچهها، اما خودش را بهسختی نگه میداشت. آن روز نماز ظهر و عصر با تأخیر برگزار شد. نماز که تمام شد همه رفتند برای ناهار داخل چادرها. اما شهید سید محمد داخل حسینیه در غم از دست دادن بچهها می سوخت. با اصرار سید را از جا بلند کردیم و از در حسینیه الوارثین بیرون آمدیم تا برای نهار به چادر فرماندهی برویم. که تویوتای گردان رسید و مستقیم آمد مقابل حسینیه الوارثین. یکی از بچه ها آمد پائین و با سید روبوسی کرد. شهید سید محمد ازش پرسید: چه خبر؟ اون بیمعرفت هم بدون ملاحظه گفت: سید، داداشت . سید مجتبی رفت. تا اینو گفت سید با یک حسرتی گفت: خوش به حالش .
من کنارش بودم. دیدم همانطور که ایستاده بود، عقب عقب رفت و تکیه به دیوار حسینیه داد و یواش یواش پاهاش سست شد و روی زمین نشست. گفت: مجتبی به آرزویش رسید و اما من جواب مادرم را چی بدم؟
شهید سید مهدی اعتصامی به عنوان تخریبچی به گردان حضرت علی اصغر(ع) مامور شد . سید در حین زدن معبر کنار جاده فکه در حالی که طناب معبر می کشید با روشن شدن مین منور بدن نازنینش آماج گلوله های دوشکا قرار گرفت وبه علت عقب نشینی از مواضع فتح شده پیکرمطهرسید مهدی ده ها روز در منطقه درگیری برجای ماند ، تا اینکه خرداد ماه سال ۶۵ این ابدان مطهر از خاک برداشته شد.
بدن شهید سیدمهدی اعتصامی به کرج منتقل و در امامزاده محمد کرج به خاک رفت.
پیکر شهید سید مجتبی زینال حسینی در حالیکه توسط دشمن زیر خاک قرار گرفته بود و وسایل شخصی و پوتینهای او را بالای سرش گذاشته بودند، پیدا شد و به تهران منتقل و در قطعه ۵۳ بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.