توی درگیری های فاو حسن مقدم به کمرش یا لگنش تیر خورد.
آقا سید محمد زینال حسینی هم به کتفش تیر خورده بود.
حسن رو روی کولم گذاشتم و داشتم عقب میاوردم
حسن صدایی ازش در نمیومد .
به آقا سید گفتم . به نظرت زندس؟
سید دوتا سیلی به حسن زد .
وفریاد زد
کسی بدون دستور من حق نداره شهید بشه .
حسن یه تکون خورد و گفت : بابا من زنده ام .
حسن با همون بی حالی و ضعفش گفت : آقا سید !!! عجب دست سنگینی داری ؟؟؟.
اگه شهیدم شده بودم هم از درد سیلی تو زنده میشدم .