قبل از عملیات فتح المبین با شهید معمار زاده به جبهه اعزام شدیم . در فرودگاه دزفول که از هواپیما پیاده شدیم دیدم شهید معمار_زاده لحاف و متکا در وسایلش بود . بهش گفتم برادر اینا چیه همراهت آوردی . او با خوشرویی وقت بیرون اومدن از خونه در جواب سووال مادرم که پرسید کجا […]
قبل از عملیات فتح المبین با شهید معمار زاده به جبهه اعزام شدیم .
در فرودگاه دزفول که از هواپیما پیاده شدیم دیدم شهید معمار_زاده لحاف و متکا در وسایلش بود .
بهش گفتم برادر اینا چیه همراهت آوردی .
او با خوشرویی
وقت بیرون اومدن از خونه در جواب سووال مادرم که پرسید کجا میری
گفتم دارم میرم پیک نیک
این لحاف و متکا رو نشون دادم تا مادرم باور کنه .
اگر این نبود که مادرجونم نمیگذاشت من جبهه بیام
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به الوارثین می باشد و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.