ایثارگر شهید سید عباس میرنوری
يادم میاد وقتي ارتفاعات دوپازای سردشت بوديم. هوا خیلی سرد بود قرار بود شب تا صبح نگهبانی بدیم و من نفر سوم پست بودم پست اول ساعت ساعت ١٠تا ١٢ سيد عباس میر نوری بود بعد مصطفي حيدري و بعد نوبت بنده بود صبح براي نماز بيدار شدم ديدم كسي صدام نكرده براي نگهباني رفتم […]
يادم میاد وقتي ارتفاعات دوپازای سردشت بوديم.
هوا خیلی سرد بود قرار بود شب تا صبح نگهبانی بدیم و من نفر سوم پست بودم
پست اول ساعت ساعت ١٠تا ١٢ سيد عباس میر نوری بود
بعد مصطفي حيدري و بعد نوبت بنده بود
صبح براي نماز بيدار شدم ديدم كسي صدام نكرده براي نگهباني رفتم سر پست ديدم هنوز سيد عباس سر پست در اون هواي سرد ايستاده
گفتم : چرا هنوز سر پستي و مارو صدا نزدي
گفت بعد از هر دوساعتي كه ميامدم ميديدم جاتون گرمه و خوابتون شيرينه دلم نيومد بیدارتون کنم براي همين تا صبح خودم ايستادم



















ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0