دست نوشه شهید اربابیان از ماموریت بچه های تخریب لشگر 10

دست نوشه سردارشهید حاج ناصر اربابیان از ماموریت بچه های تخریب لشگر 10 قبل از عملیات والفجر8 رودخانه کارون 4دیماه 64 ام النوشه موشک جاده زنی تخریبچیان لشگر10 شهید اربابیان شهید پوررازقی شهید زعفری رودخانه کارون ام النوشه موشک جاده زنی تخریبچیان لشگر10 شهید اربابیان شهید پوررازقی شهید زعفری

دست نوشه سردارشهید حاج ناصر اربابیان
از ماموریت بچه های تخریب لشگر 10
قبل از عملیات والفجر8

رودخانه کارون 4دیماه 64
ام النوشه
موشک جاده زنی
تخریبچیان لشگر10
شهید اربابیان
شهید پوررازقی
شهید زعفری

رودخانه کارون
ام النوشه
موشک جاده زنی
تخریبچیان لشگر10
شهید اربابیان
شهید پوررازقی
شهید زعفری

برچسب ها

باز هم خندید و گفت لطف جهاد به بسیجی بودنه

یک ماه قبل از عملیات کربلای 1 اومدم موقعیت الوارثین یک سری به پیام بزنم اونجادوربین همراهم بودوچندتاعکس باپیام گرفتم بهش گفتم وایسا یه عکس تکی ازت بگیرم اون هم با مهربونی قبول کرد به پیام گفتم این اخرین عکسی است که من ازت میگیرم اون هم خندید وگذشت تااینکه لشگرده برای شرکت درعملیات کربلای […]

شبی که پیام لو رفت

معمولا بچه های تخریب عمومشون اهل نماز شب بودند غیر از عده قلیلی که من هم جزوشون بودم موقعیت شهید موحد توی جاده اهواز خرمشهر بودیم. تابستون گرمی هم بود قرار بود تیپ سیدالشهداء(ع) چند ماه بعد از عملیات خیبر داخل جزیره مجنون عملیات کنه که به هم خورد. یکی دو ماهی از اومدن شهید […]

تا اومدم بگم من ایرانی هستم دوتا سیلی محکم خوردم

توی جبهه عکس امام همیشه همراه ما بود یادم میاد قبل از عملیات خیبر عکس امام رو داخل بسته های نایلونی پرس کرده بودند که میشد داخل جای دکمه روی پیرهن نصب کرد و تقریبا اکثر به اتفاق رزمنده ها عکس امام روی سینه هاشون بود. غلامرضا زعفری تعریف میکرد: حین عملیات خیبر رفتیم با […]

حنابندون قبل از عملیات

چند روز قبل از عملیات عاشورای 3 در اواخر مرداد 1364 شهید پیام پوررازقی در مقر الصابرین گردان تخریب در کنارکرخه ، یه قابلمه حنا درست کرد و همه رو تشویق کرد تا دست و سرشون رو حنا بگذارند. آنقدر مهربان و با اخلاص بود که کسی به خواهشش نه نمیگفت. خیلی از بچه ها […]

دست نوشه شهید اربابیان از ماموریت بچه های تخریب لشگر 10

خاطرات مشابه

باز هم خندید و گفت لطف جهاد به بسیجی بودنه

شبی که پیام لو رفت

تا اومدم بگم من ایرانی هستم دوتا سیلی محکم خوردم

حنابندون قبل از عملیات

ارسال دیدگاه

خاطرات شهداء

شب نوزدهم ماه رمضان قرار شد برای احیاء بریم دزفول

معبری که با از پا افتادن ابوالفضل گردان تخریب باز شد

شهید محمد خاکفیروز آدم دقیق و نکته سنجی بود

شهید حسن خدمتی به روایت حاج میثم رجبی

علمداران تخریب

نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه

فرمانده بزرگ شهید حاج سید محمد زینال حسینی

روزها وشب های به یاد ماندنی

حاجی گفت : من همه موانع رو برای شهادت سعی کردم از جلوم بردارم

از زبان شهدا

تا اومدم بگم من ایرانی هستم دوتا سیلی محکم خوردم

سید حسابی دل ها رو خالی کرد

مدد الهی به روایت شهید حاج عبدالله نوریان

روزی که حاج قاسم تانک رو منفجر کرد

وصیت نامه شهدا

گزیده ای از وصیت نامه شهید محمود شیرمحمدی

وصیت نامه شهید مهدی کاشی

دست نوشته شهید تخریبچی حاج رسول فیروزبخت

فرازی از وصیتنامه ی شهید نوجوان 14 ساله

لینک کوتاه

لـیـنـک زیـر را کـپـی کـنـیـد !

https://www.alvaresin.com/?p=14080

خاطرات مشابه

ارسال دیدگاه

خاطرات شهداء

علمداران تخریب

از زبان شهدا

وصیت نامه شهدا