عیسی در سال 44 در محله نازی آباد تهران به دنیا آمد. مادر این شهید عزیز تعریف میکرد که: من عیسی رو بار دار بودم که حادثه تصادفی برای ما رخ داد و من صدمه دیدم . همه میگفتند از محالاته که این بچه زنده به دنیا بیاید. اما لطف خدا شامل حال من شد […]
در تصویر بالا صف دوم اولین نفر سمت چپ حاج آقا نوری نشسته. تخریبچی قدیمی که از روزهای اول تاسیس تخریب لشگر10 به گردان ملحق شد اون موقع بالای 65 سال سن داشت. علی الظاهر توی تدارکات بود اما در رزم ها و صبحگاها پا به پای ما جوان ترها میومد. معمولا یکی از […]
چند روزی از آزادسازی شهر مهران میگذشت و دشمن هنوز از طریق ارتفاعات قلاویزان روی شهر مسلط بود و با آتشباری خمپاره ها و توپ ها تلفات میگرفت و تنها راه تثبیت عملیات در دست گرفتن ارتفاعات قلاویزان بود.ارتفاعات قلاویزان تپه های مرتفعی بود که در جنوب و جنوب غربی مهران شروع میشد و تا […]
من توی این عملیات شهید میشم تخریبچی شهید غلامحسین رضایی شهادت عملیات کربلای یک مهران شهادت 10 تیرماه 65 از گلهای گردان تخریب بود کمترهم ازش یاد میشه ،، ،صفای عجیبی داشت،اما ظاهرش نشون نمیداد ،ولی در باطن و خفا ارتباط عمیقی با خدا داشت. غلامحسین میون بقچه های تخریب لشگر10 یه نمک دیگری داشت […]
وصیت نامه سردار جهادگر شهید حاج مهدی تهرانی فرمانده مهندسی رزمی جهاد استان تهران در شب عملیات کربلای یک
موقعیت جغرافیایی عملیات کربلای یک. 9 تیرماه 65 شهر مهران مرحله اول: دوشنبه 9/4/65 ساعت 22.30 پس از اعلام رمز يا ابوالفضل العباس (ع) رزمندگان لشكر 10 سيدالشهداء (ع) ، گردانهاي المهدي(ع) به فرماندهي سردار شهيد مسعود(صمد)يكتا در سمت راست جاده آسفالتي مهران به دهلران و گردان حضرت علي اصغر در سمت چپ جاده آسفالتي […]
شاید سخت ترین روزهای حضورم درجبهه روزهای بین کربلای 4 و 5 بود هم روزهای سختی بود وهم روزهای سرد. از روز 5 دیماه 65 برنامه آموزش بچه ها شروع شد. آموزش که نه تداوم آموزش بود. عده ای از بچه ها پشت اردوگاه کوثر و کنار کانال شهید چمران چادر زدند و مشغول آموزش غواصی شدند.
شهید حاج غلام کیانپور با صدای بلند به طوریکه همه متوجه شوند گفت: بنده خودم از موانع و مواضع دشمن عبور کردم و پشت دژ را شناسایی کردم و بچه های تخریب باید آمادگی لازم برای عبور از موانع رو داشته باشند.
یکی از مشکلات ما برای ماندن در آن سنگرها کمبود آب بود هم برای خوردن و هم برای طهارت، چندتا دبه آب داشتیم ولی کفاف این همه نیرو رو نمی داد. بدستور برادر اسماعیل یزدی مسوول بچه های تخریب که در خط مستقر بودند قرار شد که از آب محدودی که اونجا بود برای خوردن استفاده شود و برای طهارت بچه ها از سنگ و گونی استفاده کنند.
آقای فضلی گفت برادرها فرمان امام عزیز است که به دشمن امان ندید .امشب به تاسی از سرور و سالار شهیدان من نور اطاق فرماندهی رو کم میکنم وهرکس تمایل به قبول مسوولیت و ماموریت نداره از جمع بیرون بره و ما باید به تکلیف خود عمل کنیم.