قبل از عملیات والفجر8 مقرمون در ام النوشه بود. ما کار غواصی می کردیم، از تخریب مامورشده بودیم. گروهان والعادیات که یکی از گروهان های گردان قمربنی هاشم(ع) بود. گروهان ما ازخود گردان زیاد فاصله داشت. رفتم سری به گردان بزنم. چون چادرهای گردان ها نزدیک هم بود تشخیص اینکه کدوم چادرها برای گردان قمربنی […]
توی جبهه عکس امام همیشه همراه ما بود یادم میاد قبل از عملیات خیبر عکس امام رو داخل بسته های نایلونی پرس کرده بودند که میشد داخل جای دکمه روی پیرهن نصب کرد و تقریبا اکثر به اتفاق رزمنده ها عکس امام روی سینه هاشون بود. غلامرضا زعفری تعریف میکرد: حین عملیات خیبر رفتیم با […]
شهید والا مقام حاج رسول فیروزبخت از وارثان گردان تخریب بود. جزء شاخص ها بود . جزء نوادر . از ستاره ها …. که به تعبیر رهبر انقلاب ، راه را با آنان می توان پیدا کرد….. بذله گو بود. شوخ طبع بود. گوشه و کنایه میزد اما زخمی نمی کرد چون شوخی هایش نیش […]
یک روایت واقعی شهیداصغری معبرعبور رزمندگان گردان حضرت علی اصغر علیه السلام به فرماندهی شهید حاج داوود آجرلو راگشود و وقتی به انتهای میدان مین به سیم خاردارتوپی رسید گردانهای همجوار با دشمن درگیرشدند ایشان به نفری که پشت سرش طناب معبرمیکشید دستور میدهد که سریعا گردان را داخل معبر هدایت کند و وقتی نیروها […]
شهید رسول فیروزبخت سال 1345 در کرج به دنیا آمد و در گلشهر زندگی کرد. از وقتی خودش را شناخت دیگر بندگی کرد و خوب هم بندگی کرد. جوانهای گلشهر کرج خیلیهایشان رسول را نمیشناسند. آهای نوجوانهای 16 ساله، او هم سن شما بود رفت جبهه و در جبهه ماندگار شد. در میان گردانهای گوناگون […]
این ها بحق پرچمداران قائم آل محمد(ع) بودند..شهید حاج رسول فیروزبخت. شهید ابوطالب مبینی و شهید مهدی ضیایی منتظر واقعی شهدا بودند حال و روز منتظر از زبان سردار شهید حاج قاسم اصغری جانشین گردان تخریب لشگر10سیدالشهداء(ع) تقدیم به همه منتظران حضرت یکی دو ماه به شهادتش مونده بود که صبح جمعه ای بچه […]
واحد تخریب تیپ سیدالشهداء(ع) از اولین واحدهای رزمی بود که شکل گرفت و سردار شهید حاج عبدالله نوریان بعد از مدت کوتاهی به عنوان فرمانده تخریب معرفی شد و شهید حاج سید محمد زینال حسینی که از تجربه بالایی در تخریب برخوردار بود در کنار شهید نوریان مشغول به کار گردید. اولین ماموریت واحد تخریب […]
گفتم : خوب اخوی حالا که من خودم رو معرفی کردم ، نوبت شماست ، تعریف کن ببینم شما چی ؟با یک نگاه رویایی و زیبا و پر از جاذبه ، که همه بچه های گردان جذبه چشم های آقا سید رو میدونن به من نگاه کرد و گفت :من ؟ گفتم :بله . گفت : من سید محمدم
فهمیدم که مدتی است در گردان تخریب سیدالشهدا (ع) بعنوان بسیجی حضور دارد ، ازش خواستم شرایط حضور در گردان رو برام بگه ، اون همم خیلی صریح و سریع گفت به این راحتی ها نیست ، باید بری پایگاه مالک اشتر ثبت نام کنی ، بعد از آموزش تقاضا کنی بندازنت لشگر 10 و بعد تقاضا کنی بیافتی گردان تخریب واگر فرمانده گردان موافقت کرد شما رو به تخریب بفرستند
شب های سرد روزهای آخر پائیز اردوگاه کوثر صبحگاههای اردوگاه که با مه غلیظ همراه بود توی اون هوای سرد لباس غواصی به تن کردن و در کانال پشت اردوگاه توی آب تا به صبح تمرین استقامت در آب کردن… چه شبهایی بود اون روزها فقط خدا بود و خدا بود یاد فرمانده مون #شهید_سید_محمد […]
ادامه داد : قربان حالا به فرض هم که یکی چنده باشه من یه رفیگ آهنجر دارم و میدم در رو ژوش بده . اینا رو با لهجه گفت و من داشتم از خنده منفجر میشدم که یه هو بلند داد زدم : رفتم سر کلاس و از دانش آموز سوال کردم بلد نبود از معلم سوال کردم در قلعه خیبر رو کی کننده بلد نبود شما هم که میگی رفیق دارم جوش میدن
چیزی که از اردیبهشت ۶۵ تا حالا مرا می رنجاند این است که رزمنده ای به پشت افتاده بود و زخمی شده بود و کمک می خواست که هیچ رقم نمی شد کاری کرد .... او از درد فریاد می زد و کمک می خواست و رزمندگان اگر خودشان را می توانستند نجات دهند کاری بزرگ می کردند