مجید رضایی، حسین مسیبی، منصور احدی، غلامرضا زند، رحمان میرزازاده، توحید ملازمی و فرمانده این تیم صاحب علی نباتی میرفتند تا دقایقی دیگر به آسمان پرواز کنند.مجید رضایی شبهای قبل هم برای مین گذاری رفته بود. او خاکها را میبوئید و میگفت این خاکها بوی محل پرواز مرا نمیدهد اما در شب میلاد علمدار حسین […]
بچه های تخریب جلو رفته بودند و من توی سنگر استراحت میکردم که صدای انفجار مهیبی اومد گفتم حتما موشکی از طرف دشمن شلیک شده و این صدای انفجار برای اون موشک است. چند لحظه ای نگذشت که دلشوره عجیبی همه وجودم رو گرفت و خودم رو به فرمانده خط رسوندم و گفتم من نگران […]
یکی از شعارهایی که موقع دویدن در دوی صبحگاهی جبهه میخوندیم و شادی و شعف خاصی به جمع رزمندگان میاورد این شعار بود که با آهنگی خاصی خوانده میشد و رزمنده ها کلمه آخرش که “نرو” بود با هم تکرار میکردند و اون شعار این بود که: مادرم میگفت جبهه نرو جبهه میری،بسیج نرو بسیج […]
من اون موقع به عنوان نیروی آزاد گردان حضرت علی اکبر علیه السلام بودم و گردان علی اکبر درخط پدافندی بود که بچه های تخریب رفتند برای مین گذاری..ایشون فرمود نزدیک 90 عدد تانک مقابل ما عراق گذاشته بود ومدام روی خاکریز ما آتیش میریختند…اون شبی هم که بچه ها رفتند همین تانک ها فعال […]
روزهای اول بهار 65 مصادف با #ولادت_مولا_امیر_المومنین_علیه_السلام بود و برای جشن ولادت مولا توی گردان مهمون داشتیم . این بار رزمندگان گردان تازه تاسیس #حضرت_زینب_سلام_الله_علیها مهمان بچه های تخریب بودند و ما هم برای پذیرایی از مهمونهامون #شله_زرد پخته بودیم… شاید بعضی ها بگند شعله زرد چه ربطی به ولادت مولا داره.. حوب این به […]
مرحوم_آقا سید عباس زینال حسینی مرحوم حاج علی اکبر حسنی مرحوم حاج محمد استاد مرحوم حاج علی اکبر حسنی مرحوم حاج منصور اربابیان مرحوم حاج پرویز معصومی مرحوم حاج عبدالوهاب شاه حسینی و حاج ناصر نوریان حاج محمد رضا زعفری
گردان النصر #تخریب_لشگر 27 محمد رسول الله (ص) به فرماندهی #علی_کفایی مامور باز کردن یکی از این معابر و شکستن خط اول دشمن شد. بچه های گردان النصر در ساعات پایانی شب به پشت میدون مین رسیدند و کار #معبر رو شروع کردند عمق زیاد میدون مین و اتفاقاتی که در اون افتاد حدود 4 […]
13 روز از فروردین 66 گذشته بود . به خاطر فرارسیدن ماه شعبان وایام ولادت امام حسین (ع) ، حضرت عباس(ع) و امام سجاد (ع) بچه های توی خط مقدم مجلس شادی برگزار میکردند.از پشت جبهه هم شیرینی و شربت رسیده بود وبچه ها خوش بودند. دستور رسید که تیم های شناسایی با دقت بیشتر […]
یاد حاج شعیب دکتر گردانمون بخیر درسته به ظاهر ریشش سفید بود اما قلب جوونی داشت. یه وقت هایی از کوره در میرفت اما زود برمیگشت سر جای اولش و بچه ها خیلی دوستش داشتند. بچه هایی که عملیات میرفتند یک سفارش هم از حاج شعیب داشتند و اون هم آوردن وسایل برای او بود. […]
ایثارگری هایی که کار دست ما داد؟؟؟؟؟؟؟ #مقر_تخریب_لشگر_10 در شهربیاره عراق یکی از دوستان با دیدن عکس #مقر_تخریب در شهر #بیاره_عراق که هدف #بمب_شیمیایی قرار گرفت خاطره زیبایی فرستاد که قابل تامل بود… اگر روی عکس مقر تخریب ???????دقیق شوید در چند قدمی سمت راست ساختمان نقطه سفید رنگی مشاهده میکنید که با عرض معذرت […]
#روز_13_فروردین بود که با تعدادی از بچه ها رفتیم برای جمع کردن چادر بچه هایی که روز قبل شهید شده بودند. روز سیزده بدر و از طرفی هم #شب_نیمه_شعبان بود گفتیم روحیه بچه ها عوض بشه . به مهدی صور اسرافیل اشاره کردم و اون هم روی ما رو زمین نگذاشت و شروع کرد سرود […]
نزدیک غروب بود که با یکی دو تا از بچه ها و شیخ مسعود تاج آبادی با ماشین گردان رفتیم به مقر زیر ارتفاع تیمور ژنان… ماشین تا بالا نمیرفت و مجبور شدیم بقیه راه رو پیاده بریم.هنوز به شیاری که چادر هامون در آن مستقر بود نرسیده بودیم که یک عده میگفتند جلو نرید […]