شهید رستگار در زمان خودش سرآمد فرماندهان عملیاتی تهران بود و تمام رزمندگان تیپ 10 سیدالشهداء ( ع ) و لشگر 27 محمد رسول الله ( ص ) اون رو یک اسطوره جنگ میدونستن. حتی دشمن هم این رو فهمیده بود. هرکجا می فهمید فرمانده میدان رزم، حاج کاظم رستگاره با همه توان میومد. اینرو […]
غلام شبهایی که توی مقر الوارثین میماند مهمان من و شهید رسول فیروزبخت بود . موقع خواب من و غلام و رسول سه نفری میرفتیم زیر یک پتو و غلام بین من و رسول میخوابید. بچه های داخل چادر اعتراض میکردند که ای بابا این کار شما مکروهه! شما الگوهای گردان هستید و بچه ها […]
آخرین دیدار ما با غلام وقت رفتن برای عملیات والفجر ده بود. ما داشتیم سوار اتوبوس ها میشدیم که غلام رسید. بدو اومد سمت ما و از همان دور هم آغوش باز کرد. من رو بغل کرد. بغض گلوش رو گرفته بود . غلام زبانش لکنت داشت .” لکنت زبان غلام برای عملیات محرم بود […]
نماز صبح روز 18 اسفند 62 رو خوندیم هنوز پاتک دشمن شروع نشده بود . تک وتوک خمپاره و توپی زوزه کشان میومد و کنار ما توی آب هور میخورد وبا انفجارش صدای جیغ پرنده ها بلند میشد. هوای جزیره خیلی گرفته بود . بوی آب گندیده هور و بوی باروت نفس کشیدن رو سخت […]
دشمن صبح روز دوم اسفند ماه بار دیگر پاتک حود را برای باز پس گیری مواضع از دست رفته شروع کرد که بچه های تخریب لشگرده سیدالشهداءعلیه السلام با انفجار جاده دسترسی دشمن عملا مسیر حرکت دشمن را از روی خشکی سد نموده ودشمن مجبورشد به کناره های جاده پناه ببرد که با فرو رفتن […]
غواص ها یکی یکی داشتند از موانع عبور میکردند و خودشون رو به سینه کانال دشمن میرسوندند. هنوز کسی وارد کانال نشده بود که سنگر تیربار مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد . و من هم باید به محض تیر اندازی سنگر رو میزدم. ضامن گلوله آرپی جی رو کشیدم و داخل لوله […]
به اعتراف همه فرماندهان و رزمندگان ، نیروهای تخریبچی و اطلاعات عملیات به خاطر ماموریت هاشون در جبهه مقاومترین بودند و این مقاومت و مداومت در کار نیاز به معنویت بالایی داشت.گشتی شناسایی های دوسه نفری و آنهم پشت مواضع دشمن که نیاز بود از موانع پرحجم بگذری و خطر صدرصد رو به جون بخری […]
دلنوشته ی شهید حسن جدی اکنون آخرین فرصت های دنیاست، آخرین لحظات است. شاید که آخرین روز عمرمانیز باشد. وامشب باهمه شبهای دیگرفرق دارد. امشب آسمانها خون خواهندگریه کرد. ستارگان باهمه فروغ و روشنایی شان مرواریدهای خونین راخواهندبرچید. امشب شب حمله شب ازخودگذشتن ،شب هدیه دادن. خداوندا هدیه اینجانب رابپذیر. امشب شب معراج، شب پرواز، […]
توی گردان تخریب بالاتفاق بچه ها اهل معنویت بودند اما بعضی ها یه سر و گردن از بقیه بلند تر بودند. شهید حسن جدی یکی از اونها بود. بعضی ها به اشتباه اهل معنویت وآخرت بودن رو با گوشه گیری و دوری از اجتماعات اشتباهی میگیرند. شهید حسن جدی الگوی تمام وکمال یک رزمنده تخریبچی […]
روز قبل از عملیات کربلای 5 برای نهار ظهر چلوگوشت توی کیسه نایلون ریخته بودند و توی خط و عقبه بین رزمندگان توزیع کردند و خوشبختانه و یا متاسفانه به ما نرسید و ما ظهر رو با نون لواش و خرما و کشمش سر کردیم. تا اینجا رو داشته باشید که خبر رسید توی پنج […]
روز 18 دیماه سال 1365 بود.قبل از ظهر یک دسته از غواصهای تخریب که مسوولشون حاج ناصر اسماعیل یزدی بود و مامور به گردان رزمی بودند سوارتویوتا شدند و رفتند به طرف خط شلمچه. منهم همراه اونها رفتم .وقتی رسیدیم ظهرشده بود نماز راداخل کانال خط اول خودمون به صورت فرادا خوندیم . چون یکمقدار […]
شبهای قدر کربلای5 یاد شب ها و رورهایی که شهدا اینجا زندگی کردند یاد نمازجماعتها توی این هشتی ها بخیر. غیر از چند نفری که وسط بودند بقیه مجبور بودند سرهاشون رو دولا کنند. یاد نماز شب ها که به جماعت خونده میشد. برای اینکه همه بلا استثنا نیم ساعت به اذون رو به قبله […]