• تاریخ : پنجشنبه, ۲۷ آذر , ۱۴۰۴
  • ساعت :

    شهید حاج ناصر اربابیان

    آن روز داغ که فرمانده ما شهید شد

    آن روز داغ که فرمانده ما شهید شد

    تیرماه سال ۶۷ روزهای سختی برای ما بود. گرمای بیش از پنجاه درجه فکه و از طرف دیگه هم سوزش زخم ها و طاولها و سرفه های پی در پی بچه هایی که شیمیایی خورده بودند سکوتی نبود که قدری توی چادر استراحت کنی. عمده بچه های تخریب در حلبچه شیمیایی شده بودند و هنوز […]

    شهید حاج ناصر اربابیان

    شهید حاج ناصر اربابیان

    روزهای داغ و پر حرارات پایان تیرماه 67 بود و دشمن بعثی مغرورانه به مواضع ما حمله میکرد و یکی پس از دیگری فتوحات رزمندگان در سال های دفاع مقدس رو تصرف میکرد . روز 21 تیرماه به جبهه شرهانی و فکه حمله کرد و موقعیت الوارثین که مقر ثابت گردان تخریب لشگر10 بود در […]

    آخرین ماموریت در جزیره مجنون

    آخرین ماموریت در جزیره مجنون

    روزهای پایانی فروردین سال 67 بود . دشمن تحرکاتش رو شروع کرده بود و ما توی تهرون پیگیر دوا و درمان مصدومیت شیمیایی بودیم. از یک طرف هم دعواهای سیاسی که اون روزها توی تهرون راه افتاده بود و یه عده هم به عنوان مجمع روحانیون علم به دست گرفته بودند و به قول بچه […]

    از سر بریده شده اش صدا بلند شد:« السلام علیک یا ابا عبدالله»
    روحانی جوان حسن آقای آقاخانی

    از سر بریده شده اش صدا بلند شد:« السلام علیک یا ابا عبدالله»

    خاطره ای از نحوه شهادت شهید حسن آقاخانی بر سرزبانهاست که این مطلب را بنده از 3 نفر بلاواسطه شنیدم که... شهید حسن با گلوله توپ مستقیم دشمن سر از پیکرش جدا میشود و بدن بی سرچند قدمی برمیدارد و از حلقوم بریده صدای حسن را میشنوند که میگوید. السلام علیک یا اباعبدالله

    آخرین ماموریت با فرمانده
    حکایت یک عکس ...

    آخرین ماموریت با فرمانده

    بنده خدایی بود رفت سیمان بگیره برای ساختن خونش. گفتند این سیمان رو به خانواده شهدا واسرا میدن.. شما جزء کدومشون هستی.گفت هیچکدوم...اون بنده خدا چند روز بعد رفت جبهه و از بخت بدش توی عملیات اسیر شد و بعد از چند روز رادیوی عراق باهاش مصاحبه کرد

    برو بالا