شهید مجتبی اکبری بچه محله افسریه تهران بود مجتبی خیلی پر انرژی و شوخ طبع بود با بودن او توی جمع کسی احساس خستگی نمیکرد . او با عشق و علاقه به جمع تخریبچیان لشکر10 سیدالشهداء(ع) پا گذاشت . او اومده بود که ابهت میدون های مین رو بشکند و خیلی هم از جهت معنوی […]
حاج رسول فیروزبخت و علیرضا پیکاری شب عملیات کربلای 5 جزء غواصان خط شکن تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) بودند که در شب 19 دیماه 65 به سینه به آب زدند و خود را به موانع دژ شلمچه رساندند. علیرضا پیکاری در حال باز کردن میدان مین وموانع شلمچه گلوله های دشمن سینه اش را شکافت وبه […]
بعد از کربلای 5 اومدیم تهرون مرخصی… اما قبل از اینکه به خونه بریم رفتیم پادگان ولیعصر(ع) که عقبه واحدها و گردانهای لشگر سیدالشهداء(ع) بود. ??مقابل دفتر یه عکس یادگاری گرفتیم…شهید حاج رسول فیروزبخت با سر باندپیچی شده فیگور گرفته بود..رسول شب کربلای 5 جزء غواصان خط شکن بود که از ناحیه سر مورد اصابت […]
سال 65 در حالی تموم میشد که عملیات سنگینی مثل کربلای 5 و چند روز به پایان سال عملیات تکمیلی کربلای 5 رو پشت سر گذاشته بودیم و بچه ها از دیماه مرخصی نرفته بودند… موقغیت استقرار گردان تخریب در مقر شهید پوررازقی در جاده اهواز خرمشهر و در سه راهی صاحب الزمان (ع) بود. […]
شفاعت شفاعت…هرکی میخواد جانمونه…. بعضی ها دوتا اسم دارند….یکی اسمشون توی شناسنامه ودیگری اسمی که با اون مشهورهستند…مثل فرمانده ما شهید نوریان ، که اسم شناسنامه اش محمود بود اما ما توی جبهه برادر عبدالله صداش میزدیم…..یا مثل شهید فیروزبخت…که اسمش توی شناسنامه اش پرویز بود اما بچه های گردان او را حاج رسول صدا […]
روزگار وصل یاران یاد باد شهدای تخریبچی لشگر 10 از سمت راست شهید حاج رسول فیروزبخت غواص شهبد علیرضا پیکاری شهید سید حسین نوراللهی
یکی دو ماه به شهادتش مونده بود که #صبح_جمعه ای بچه های تخریب رو توی صبحگاه گردان در پادگان امام علی(ع) سنندج به خط کرد. حاجی خیلی نسبت به سر وقت اومدن بچه ها حساس بود اون ایام ابوی ما هم در گردان بود و تا از حسینیه بیرون بیاد طول کشید و با تاخیر […]
توی این چندین عملیات که با رسول رفتم همیشه آمادگی برای عملیاتش با یه مقدمه خاص بود. یادمه قبل از کربلای 5 روز قبل از عملیات هرچی لباس توی ساکش داشت بین بچه ها تقسیم کرد حتی لباس های زیرش که نو بود توی ساکش به این واون داد و یک پیرهن چارخونه اش هم […]
البته غلام زبونش میگرفت و میگفت: ش ش ش.....ف ف ف ف... اعت... ارزونش کردیم همه ببرند. شهید رسول فیروزبخت 8 آبانماه 66 با انفجار مین از جبهه سردشت پرکشید
غلام توی بازی های نمایشی هم هنر مند بود. اما به سختی قبول میکرد روی سن تئاتر بره. ایام ولادت امام حسن علیه السلام بود وبچه ها توطئه کردن که من و رسول و غلام رو با هم روی سن بفرستند. موضوع تئاتر در مورد خیانت بعضی از فرماندهان سپاه امام حسن علیه السلام بود. […]