اوایل تابستان سال 64 بود که برای پاکسازی میدان های مین منطقه عملیات والفجر4 خصوصا ارتفاعات لری اعزام شدیم. همزمان با پاکسازی میادین مین شهید سید محمد زینال حسینی آموزش سختی رو هم شروع کرد که قسمت سختش استقامت دربالا وپائین رفتن از ارتفاعات و پستی وبلندی ها بود و ما هم که یه مقدار […]
از راست شهید سلطانعلی معصومی- شهید علیرضا طحانی و شهید توحید ملازمی بچه ها خیلی مشتاق درس و مشق بودند اونها هم به این نتیجه رسیده بودند که مملکت نیاز به آدم با سواد داره و از هر فرصتی استفاده میکردند برای جبران عقب ماندن از درس و مدرسه… ?بعضی آدم های نفهم هم […]
مهدی کریمی هم یه کارد سنگری داشت و مدام باهاش قیافه میگرفت و همه ما به خط میشدیم و با کارد سنگری درخت ها رو با پرتاپ سوراخ سوراخ میکردیم. پیام که نگو و نپرس از بخت بدش گرفتار یه مشت اراذل مثل من شده بود. من دوست داشتم مدام من رو به فامیلی صدا کنه. به خاطر اینکه "سش " میزد میگفت برادر طهماسسسسسسسبی
غلام توی بازی های نمایشی هم هنر مند بود. اما به سختی قبول میکرد روی سن تئاتر بره. ایام ولادت امام حسن علیه السلام بود وبچه ها توطئه کردن که من و رسول و غلام رو با هم روی سن بفرستند. موضوع تئاتر در مورد خیانت بعضی از فرماندهان سپاه امام حسن علیه السلام بود. […]