زمستان بود و تقریبا اکثر روزها بارونی بود شبها هوا خیلی سرد میشد روی چادر ها رو با پلاستیک پوشونده بودیم وبعضی بچه هاهم خارو خاشاک بیابون رو برای استتار روی چادر ها ریخته بودند تقریبا همه با چکمه توی مقر راه میرفتند. یه حموم صحرایی توی مقر ام النوشه داشتیم که پنج تا دونه […]
از راست شهید سلطانعلی معصومی- شهید علیرضا طحانی و شهید توحید ملازمی بچه ها خیلی مشتاق درس و مشق بودند اونها هم به این نتیجه رسیده بودند که مملکت نیاز به آدم با سواد داره و از هر فرصتی استفاده میکردند برای جبران عقب ماندن از درس و مدرسه… ?بعضی آدم های نفهم هم […]