تخریبچی مخلص شهید اصغر رحیمی
یک روز توی مقر الوارثین بعد از نهار ، میرفتم که ظرفها رو بشورم که دیدم از سمت در ورودی اصغر داره میاد در حالیکه یک منبع هم روی دوش داره. اصغر رفته بود مرخصی و از مرخصی برمیگشت. رسید توی صبحگاه و بارش رو زمین گذاشت. با تعجب پرسیدم : اصغر این کوره و […]
یک روز توی مقر الوارثین بعد از نهار ، میرفتم که ظرفها رو بشورم که دیدم از سمت در ورودی اصغر داره میاد در حالیکه یک منبع هم روی دوش داره.
اصغر رفته بود مرخصی و از مرخصی برمیگشت.
رسید توی صبحگاه و بارش رو زمین گذاشت.
با تعجب پرسیدم : اصغر این کوره و لوله و منبع نفت چیه…گفت برای چایی درست کردن خریدم.این کوره”قیرکارها”ست.
گفتم چقدر عرق کردی.
تمام لباسش از عرق خیس بود وصورتش سرخ شده بود ،گفت : ساعت 7 صبح رسیدم درب دژبانی #پل_کرخه و هرچه ایستادم ماشین پیدا نکردم مجبور شدم این وسایل رو کول بگیرم و تا مقر بیام.
خدایی مغزم داغ شد
گفتم اصغر از پل کرخه تا اینجا پیاده اومدی ؟؟؟؟
گفت آره…از پل کرخه تا #مقر_الوارثین بیش از 20 کیلومتر راه بود.
اصغر 8 صبح با 30 کیلو بار و در گرمای هوا راه افتاده بود و حدود ساعت 2 بعداز ظهر به مقر رسید.
مزد این همه اخلاص و فداکاری شد شهادت روز عاشورا
شهادت نوش جانش




















ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0