کد خبر:2509
پ
۴۴
اول زمستون بود

آقا سید گفت: قرار نیست ما خط بشکنیم

میهمان بچه های تخریب لشگر ۴۰ صاحب الزمان(ع) بودیم.شب اول زمستون بود مقرشون اطراف قرارگاه کربلا در اطراف سه راه صاحب الزمان علیه السلام بود. اونجا همه در سوله هایی که با خاک پوشانده بود ساکن بودند.. ابتدا ما برای استراحت به حسینه بچه های تخریب که سوله بزرگی بود رفتیم و بعد از نماز […]

میهمان بچه های تخریب لشگر ۴۰ صاحب الزمان(ع) بودیم.شب اول زمستون بود
مقرشون اطراف قرارگاه کربلا در اطراف سه راه صاحب الزمان علیه السلام بود. اونجا همه در سوله هایی که با خاک پوشانده بود ساکن بودند..
ابتدا ما برای استراحت به حسینه بچه های تخریب که سوله بزرگی بود رفتیم و بعد از نماز و نهار یه سوله بزرگ برای استقرار ما دادند.
بعد از نماز و نهار با فرمانده مون شهید آقا سید محمد زینال حسینی رفتیم برای پیدا کردن یه مقر مناسب برای بچه های تخریب.
چون عملیات در پیش بود باید مقری پیدا میکردیم که نزدیک منطقه درگیری باشه.
با ماشین رفتیم سمت سه راهی صاحب الزمان و جاده روبروی سه راهی رو چند کیلومتری جلو رفتیم تا به یک جاده شنی متروکه و چند تا خاکریز رسیدیم.
شهید سید محمد از ماشین پیاده شد و قدری اطراف رو وارسی کرد و گفت: همین جا خوبه برای استقرار بچه ها و چند روز بعد به این مقر اومدیم و اینجا شد موقعیت شهید پوررازقی.
برگشتیم به مقر تخریب لشگر ۴۰ صاحب الزمان(ع) ..
یکی دوساعت به غروب مانده بود که آقا سید همه بچه ها رو داخل یه سوله جمع کرد و سخنرانیش رو با این جملات آغاز نمود
دنیا چو حباب است.
آن هم چه حباب.
حباب بر روی آب نه بلگه بر روی سرآب
آن هم چه سراب.
که بیند در خواب.
آن هم خواب آدم بد مست خراب.
من تا حالا این کلمات موزون رو نشنیده بودم و برای اولین بار که از زبان فرمانده میشنیدم
آقا سید چند دقیقه ای صرف شرح کلمات بالا کرد و بعدش شروع کرد از سختی ها عملیاتی که در پیش بود برای بچه ها گفتن.
گفت: قرار نیست ما خط بشکنیم ..لشگر ما قراره از لشگر دیگری عبور کنه و از طریف جزیره ام الرصاص به سمت #ابوالخصیب و #بصره عملیات کنه.
ماموریت ما هم به عنوان بچه های تخریب سرعت بخشیدن به عبور رزمنده ها برای حمله به دشمن است و موانع سر راه رو ما باید برداریم.
صحبت های آقا سید که تموم شد اسامی یه تعداد رو خوندن برای مامور شدن به گردان های عملیاتی لشگر…
و تیم ما هم مامور شد به گردان حضرت قاسم علیه السلام.
۳۲ سال از اون روز میگذره
یاد اون روزهای خوب بخیر
جیهه بودیم و جنگ میکردیم
در سکوت شبانه سنگر
درد دل با تفنگ میکردیم

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید