کد خبر:14769
پ
alvaresin-02937

اسیر عراقی هم داشت آروم آروم با دستش به سینه میزد

بین عملیات کربلای ۴ و پنج بود که در خط شلمچه با بچه های تخریب لشگر ۱۰ در رفت و آمد بودیم یه وانت داشتیم که اطاقش رو برداشته بودند برادر حاج احمد خسروبابایی راننده اش بود. یه شب که رفتیم توی خط برای کاری که به ما محول شده بود در مسیر برگشت به […]

بین عملیات کربلای ۴ و پنج بود که در خط شلمچه با بچه های تخریب لشگر ۱۰ در رفت و آمد بودیم
یه وانت داشتیم که اطاقش رو برداشته بودند
برادر حاج احمد خسروبابایی راننده اش بود.
یه شب که رفتیم توی خط برای کاری که به ما محول شده بود در مسیر برگشت به سمت عقبه گفتند یک سرگرد عراقی هم بچه ها اسیر کردن باید شما عقب ببرید.
اون اسیر رو در حالیکه یه پتو روی سرش انداخته بودند عقب وانت ما سوار شد. و ما هم مواظب بودیم که هوس فرار به کله اش نزنه.
از خط مقدم که فاصله گرفتیم بچه هایی که جلو نشسته بودند ضبط ماشین رو روشن کردند.
صدای حاج منصور بود که داشت پخش میشد.
حاج منصور یه نوحه میخوند که آخرش یا حسین مظلوم داشت و همه ی بچه ها که پشت وانت نشسته بودیم اون رو با هم زمزمه میکردیم و سینه میزدیم.
من روی پتویی نشسته بودم که افسر اسیر عراقی روی سرش کشیده بود و احساس کردم با هربار زمزمه یا حسین مظلوم اسیر عراقی هم زیر پتو داره تکون میخوره.
گوشه پتو رو یه مقدار بالا زدم.
دیدم اسیر عراقی هم داره آروم آروم با دستش به سینه میزنه و او هم با ما یا حسین مظلوم میگه.
به دوستان گفتم بچه ها این اسیر هم داره سینه میزنه.

پتو رو کنار زدیم و با عربی دست و پا شکسته ازش چند تا سووال کردیم.
اون اسیر عراقی به ما فهماند که شیعه است و به زور آوردنش و خودش رو معرفی کرد.
گفت اسم من کاظم است و اهل کاظمین هستم.
این رو که شنیدیم براش کمپوت باز کردیم و وقتی هم تحویلش دادیم سفارشش رو کردیم

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید