کد خبر:12636
پ
۱۸۳
اومده تا انقلاب مهدی پای کار بمونه.

اومدی بری یا بمونی؟

فرمانده ما شهید #حاج_عبدالله_نوریان وقتی میدید یک نیروی بسیجی بدربخور برای کا رتخریب توی جنگ پیدا کرده او رو کناری میکشید و میگفت #برادر_اومدی_بری_یا_بمونی..و وقتی تایید موندش رو توی گردان میگرفت.توی جمع دوستانه بچه ها میگفت #فلانی_اومده_تا_انقلاب_مهدی پای کار #بمونه.واونایی که با حاج عبدالله پیمان بستند بمونند تا آخر کار موندند . #حاج_امیر_یشلاقی(یحیوی) هم یکی […]

فرمانده ما شهید #حاج_عبدالله_نوریان وقتی میدید یک نیروی بسیجی بدربخور برای کا رتخریب توی جنگ پیدا کرده او رو کناری میکشید و میگفت #برادر_اومدی_بری_یا_بمونی..و وقتی تایید موندش رو توی گردان میگرفت.توی جمع دوستانه بچه ها میگفت #فلانی_اومده_تا_انقلاب_مهدی پای کار #بمونه.واونایی که با حاج عبدالله پیمان بستند بمونند تا آخر کار موندند .
#حاج_امیر_یشلاقی(یحیوی) هم یکی از اونها بود
امیر بعد از شهادت #حاج_عبدالله برای مدتی از جمع #بچه_های_تخریب_لشگر_۱۰ رفت و اون هم به خاطر ایثاری بود که کرد و بعضی ها در جریان هستند.
امیر هرکجا رفت یک #تخریبچی بود و با افتخار میگفت: #من_از_بچه_های_حاج_عبدالله هستم.
اگر جایی هم میرفت سعی میکرد از گردان #حاج_عبدالله دور نباشه. #اطلاعات_عملیات لشگر ۱۰ رفت تا کنار بچه های تخریب باشه .
رفتن #عمو_یشلاق از گردان ما زیاد طول نکشید ودوباره برگشت. مثل اینکه توی خواب #حاج_عبدالله بهش گفته بود برگرد که گردان بهت نیاز داره.
اون برگشت و مثل یک نیروی عادی و در نهایت تواضع ، هر کاری که روی زمین مانده بود داوطلب انجام اون میشد.
البته همه بچه های تخریب لشگر۱۰ احترام فوق العاده ای برای #امیر قائل بودند. هرکجا قرار میگرفت، محور بچه ها بود.
امیر یحیوی خیلی بزرگ بود و این هنر رو داشت که کوچیک هایی مثل من کنارش بزرگی کنند همه سرو دست میشکوندن که کنار امیر توی عملیات شرکت کنند.
آخرین روزهای با امیر بودن من در جنگ، روز عقب نشینی از #منطقه_ماووت بود. روزهای آخر خرداد سال ۶۷٫
تقریبا آخرین نیروهایی بودیم که منطقه رو ترک میکردیم.
عقب میومدیم و مسیر پشت سر رو مین گذاری میکردیم.
دلمون مثل سیر و سرکه میجوشید که زود عقب بیاییم تا اتفاقی نیفتاده . اما #عمو_یشلاق دوست نداشت دل بکنه. اونقدر با آرامش کار میکرد که انگار نه انگار اتفاقی افتاده و سعی میکرد ماها رو هم با شوخی هاش آروم کنه.
#امیر_یشلاق مصداق عینی اشداء علی الکفار رحماء بینهم بود
در نبرد با دشمن زمخت بود اما در مقابل دوستان متواضع.

دعای معروفی فرمانده ما #شهید_حاج_عبدالله داشت و اون این بود که دعا میکرد و ما آمین میگفتیم:
میگفت: انشاءالله خوب بریم اون دنیا ، و سربلند باشیم
#عمو_یشلاق خوب رفت و سربلند.
امیر وقتی توی خاک هم میرفت هیبت داشت.
شیر شیره… زنده و مرده نداره
من هم وقتی صورت امیر رو روی خاک میگذاشتم یاد این حرف #شهید_حاج_عبدالله افتادم که بارها فرموده بودند
#بچه_ها_زودتر_شهید_بشیم_بریم_اونور_و_جمع_بچه_های_تخریب رو توی عالم بزرخ راه بیاندازیم.
#عمو_یشلاق_هم به جمع اونوری ها اضافه شد و #شهدای_تخریب نام #امیر را صدا زدند و او را به پیش خود خواندند.
یاد و نام همشون گرامی و باز به قول فرمانده مون…. انشاءالله بکم لاحقون

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید