کد خبر:13876
پ
alvaresin-0114

روزی که حاجی بخشی امام رو خندوند

یاد حاجی بخشی بخیر اینروزها که همه عزم سفر کربلا کردند ومیلیون ها نفر پا تو راه گذاشتند … جای حاج بخشی خیلی خالیه.. جای شور و ولوله حاجی بخشی خالیه.. حاجی هرکجا میرفت با سرو صدا میرفت. یادمه صبح کربلای ۵ هنوز دژ شلمچه سقوط نکرده بود و هوا هنوز روشن نشده بود که […]

یاد حاجی بخشی بخیر
اینروزها که همه عزم سفر کربلا کردند ومیلیون ها نفر پا تو راه گذاشتند … جای حاج بخشی خیلی خالیه.. جای شور و ولوله حاجی بخشی خالیه..
حاجی هرکجا میرفت با سرو صدا میرفت.
یادمه صبح کربلای ۵ هنوز دژ شلمچه سقوط نکرده بود و هوا هنوز روشن نشده بود که سرو کله اش پیدا شد.. تازه نیروهایی که توی کانال های لب خط بودند و برای خوندن نماز صبح بیرون اومده بودند به زور و عتاب فرماندهاشون داخل کانال رفته بودند که با سروصدای ماشا الله حزب الله حاجی بخشی بیرون ریختند و از کنترل خارج شدند.
خلاصه اومدن حاجی بخشی با هیات همراهش توی خط نظم وانظباط رو به هم میریخت.
یادش بخیر
حرف هیچکسی رو هم گوش نمیداد و هرفرمانده ای هم که باهاش بگو مگو میکرد با یه شیشه عطر و یه بیسکوبیت آرومش میکرد…..
حتی توی دیدار رزمنده ها با امام هم حاجی دست بردار نبود
پسرش علی آقای بخشی برام تعریف کرد.
رزمندها با امام دیدار داشتند و من هم همراه حاجی بخشی رفتیم حسینیه جماران
امام وارد حسینیه شد و بچه ها شعارهاشون رو دادند وامام هم رفت و روی صندلیش نشست و حاجی بخشی هم شروع کرد به شعار دادن
ماشاالله… حزب الله
و همه جمعیت داخل حسینیه با همه ی وجود داد میزدند….حزب الله
کجا میرید…. کربلا
با کی میرید…. روح الله
منم ببرید…… همه بچه ها گفتند جا نداریم و یهو زدند زیر خنده
یک لحظه توجه همه به امام جلب شد و دیدم امام دستش رو روی پیشونی گذاشته وسرش رو هم پایین آورده و داره میخنده و خنده اما طوری بود که شانه هاش تکون میخورد.
بعد از بیرون اومدن از حسینیه به حاجی گفتم حاجی فکر نمیکنم تا به حال کسی اینطوری امام رو خندونده باشه

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید