کد خبر:13999
پ
alvaresin-0141

شبهای قدر کربلای ۵

نیمه شب هجدهم دی ماه سال ۶۵ همراه یکی از گروهان های گردان حضرت علی اکبر (ع) اماده شده بودیم که به خط دشمن بزنیم . فرمانده گروهان برادر علی اکبر بود،ولی ما گروهان خط شکن نبودیم به همین خاطر نزدیک اسکله داخل کانال نشسته پناه گرفته و منتظر دستور بودیم ، وضعیت بچه ها […]

نیمه شب هجدهم دی ماه سال ۶۵ همراه یکی از گروهان های گردان حضرت علی اکبر (ع) اماده شده بودیم که به خط دشمن بزنیم . فرمانده گروهان برادر علی اکبر بود،ولی ما گروهان خط شکن نبودیم به همین خاطر نزدیک اسکله داخل کانال نشسته پناه گرفته و منتظر دستور بودیم ، وضعیت بچه ها از نظر جسمی خوب نبود و دل درد های ناشی از مسمومیت دسته جمعی همه رو اذیت میکرد. سپیده صبح روز نوزدهم داشت میزد و هوا سرد بود . صدای درگیری بچه ها شدید بود و دل توی دلمون نبود . یک دفعه ولوله ای بین کانال پیچید که برادرا سوار قایق ها و خشایار ها بشن ، خشایار نوعی ماشین زرهی بود که داخل آب و خشکی راه میرفت.

وقتی از داخل آب رد شدیم و داخل کانال بتونی اصلی شلمچه شدیم ، اولین مسئله ای که اوضاع روحی ما بچه های تخریب رو به هم ریخت ، دیدن جنازه شهید محمد مرادی بود. مرادی بعد از کربلای یک یاد آور چهره و رفتار شهید پیام پوررازقی برای ماها بود ، مسیر کانال رو که میرفتیم جنازهای بعثی ها ریخته بود و معلوم بود چه جنگی کردند بچه ها.
خودمون رو به ابتدای سنگر نونی شکل دشمن رسوندیم و درگیری شدت گرفت . میدان مینی جلوی بچه ها نبود و ماها کار بچه های رزمی رو میکردیم ، از فاصله بین کانال و دهنه باز نونی ها ، تعدادی از بچه های مجروح از شب افتاده بودند و منتظر کمک بودند.
نبرد جانانه بچه های گردان حضرت علی اکبر و کمک دیگر رزمنده ها باعث شد سنگر نونی دشمن سقوط کنه و ابن دومین قدم پیروزی عملیات کربلای ۵ بود

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید