کد خبر:13933
پ
۱۱۲۲

قدر برادرعبدالله(شهیدنوریان) رو بدونید که برای ما خیلی عزیزه

مهرماه سال ۶۳ بود و یک ماهی بود که به پادگان ابوذرنقل مکان کرده بودیم . بعداز نماز مغرب و عشاء وقتی وارد ساختمون شدم یه دفعه خشکم زد.دیدم شهید بزرگوارعلی عاصمی داخل اطاقمون نشسته وبچه ها دورش رو گرفتن واون هم با لبخند همیشگی که دندون های جلوش رو میتونستی ببینی داره براشون صحبت […]

مهرماه سال ۶۳ بود و یک ماهی بود که به پادگان ابوذرنقل مکان کرده بودیم .
بعداز نماز مغرب و عشاء وقتی وارد ساختمون شدم یه دفعه خشکم زد.دیدم شهید بزرگوارعلی عاصمی داخل اطاقمون نشسته وبچه ها دورش رو گرفتن واون هم با لبخند همیشگی که دندون های جلوش رو میتونستی ببینی داره براشون صحبت میکنه. من هم به رسم ادب سلام وعلیکی کردم وگوشه ای نشستم. شهید عاصمی رواز روزهایی که شهید نوریان بچه های تخریب لشگر۱۰سیدالشهداء(ع) برای تجدیدآموزش به اردوگاه شهدای تخریب در جاده آبادان برد میشناختم. شهید عاصمی و فرمانده ما شهید نوریان با هم سروسری داشتند وزود زود دلشون برای هم تنگ میشد واون شب هم اومده بود شهید نوریان رو ببینه. شهید نوریان رفته بود مقرسرآبگرم که در نزدیگی پادگان ابوذر بود تا سری به بچه ها بزنه وبرگرده . زمان زیادی طول کشید تا ایشون برگشت اما در این مدت شهید عاصمی از فضایل فرمانده ما خیلی تعریف کرد و خیلی سفارش کرد که قدر برادرعبدالله(شهیدنوریان) رو بدونید که برای ما خیلی عزیزه…
این سفارش های شهیدعاصمی برای من عجیب نبود برای اینکه فرمانده ما هم همین تعریف و تمجیدها رو از شهید عاصمی میکرد…او از شجاعت و صلابت شهیدعاصمی در سخت ترین مواقع نبرد برای ما گفته بود… از تدبیرش… از توکلش به خدا… از مهربانی و عطوفتش…از اخلاص و زهدش… و از همه سجایای اخلاقی این علمدار و فرمانده پر آوازه تخریب….
اون شب توی پادگان ابوذر با اومدن حاجی بخشی به جمع ما خلوت بچه ها با علی عاصمی به هم خورد و همه دور حاجی بخشی رو گرفتند واز سرو کولش بالا رفتند واو هم با دادن بیسکوبیت ویه شیشه عطر همشون رو خوشحال کرد.
سی وچند سال از اون شب میگذره…
اونایی که تعریفی بودن رفتند.
عبدالله نوریان…… علی عاصمی…. حاجی بخشی
وما موندیم
یادم میاد اولین پوستری که بعد از شهادت علی عاصمی دیدم این یک بیت شعر روش نقش بسته بود..و من اون یه بیت رو هنوزدر حفظ دارم.

بر فرس تند باد هرکه تورا دید گفت

برگ گل سرخ را باد کجا میبرد

سردارشهیدعلی عاصمی فرمانده دلاور تخریبچی در آغازین روزهای زمستان ۱۳۶۵در حالیکه با یارانش مشغول خنثی سازی بمب رها شده دشمن در یکی از مناطق شهرباختران اون روز و کرمانشاه امروز بود بر اثر انفجار بمب به آسمانها پرکشید و ملائک خدا نه تنها روحش بلکه جسم او را هم با خود بردند و فقط سنگ یادبودی در کنار مزار برادرشهیدش درگلزار شهدای شهرکاشمر از علی بر جای ماند.
در “سی امین “سالگردش گرامی باد یاد وخاطره او و همه شهیدان مظلوم تخریبچی

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید