کد خبر:13822
پ
alvaresin-0100

یاد محرم های جبهه بخیر

محرم که میاد هرکسی سعی میکنه هرجوری بتونه عشقش رو به اربابش امام حسین علیه السلام نشون بده…محرم قیافه همه عالم رو عوض میکنه….خونه ها کوچه ها ، سرو وضع ولباسها… و حتی اخلاق ها رو هم دستکاری میکنه…مهربونی ها بیشتر میشه… محرم حرارت قلوب اهل ایمان رو متجلی میکنه و آدم ها باز یادشون […]

محرم که میاد هرکسی سعی میکنه هرجوری بتونه عشقش رو به اربابش امام حسین علیه السلام نشون بده…محرم قیافه همه عالم رو عوض میکنه….خونه ها کوچه ها ، سرو وضع ولباسها… و حتی اخلاق ها رو هم دستکاری میکنه…مهربونی ها بیشتر میشه… محرم حرارت قلوب اهل ایمان رو متجلی میکنه و آدم ها باز یادشون میاد که باید مقابل ظلم بایستند چون صاحب محرم زیر بار ظلم نرفت.یکی از پیام های محرم آمادکی برای جانفشانی است. چون در همیشه تاریخ صدای حسین علیه السلام بلند است که کیست مرا یاری کند…از دین طرفداری کند….

زیباترین وناب ترین تابلوهای محرم در جبهه ترسیم شد… چون اهل جبهه همه اهل محرم وشهادت بودند…

همه جای جبهه محرم شور حسینی بود اما میون بچه های تخریب رنگ ولعابش بیشتر بود…
محرم که میشد بچه ها حسینیه الوارثین رو سیاه پوش میکردند و هر دسته ای سعی میکرد چادرهاش هم رنگ و بوی محرم بگیره…
گردان ما چند تا خوننده داشت و هرکدوم از اونها برای خودشون سیک خاصی داشتند. حاج ابراهیم قاسمی بزرگ ما خوننده های گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام بود..من عاشق خوندن حاجی بودم وقتی این شعر رو میخوند…من غم عشق حسین باشیر از مادر گرفتم… هق هق همه رو در میاورد…و بعد من روضه میخوندم وبعضی وقت ها دمی میدادم. اما شهید امیر مسعود تابش دم نوحه رو میداد و بعد هم واحد میخوند…. گاهی هم شهید حسن مقدم کمکش میکرد….خلاصه عالمی بود…جوری بچه ها سینه میزدند که حسینیه الوارثین میلرزید…. البته ما توی گردانمون رسم نبود که کسی برهنه بشه..نهایتش بچه ها با زیر پیراهن سینه میزدند.. گاهی هم شهید سید محمد زینال حسینی فرمانده مون میومد وسط و میونداری میکرد ومظلوم میکشید و خودش هم شور میداد اون شور معروف…
قال رسول اله نور عینی…حسین منی انا من حسینی…حسین جان کربلا….
یکی از شورهایی که ما درگردان درسینه زنی هامون میدادیم وشهید تابش اوستای اجرای اون بود این شور بود که…..
شور شهادت به سرم آمده….
کرببلا درنظرم آمده….حسین جان زیارت…حسین جان شهادت. خدایی با این شور بعضی ها بیهوش میشدند.
توی جبهه با وجود اینکه توی گردان ما تعداد زیادی خوننده بود یاد ندارم رقابت و حسادتی بینشون ایجاد شده باشد همه اونها عاشق هم بودند….
حسینیه الوارثین یک آمپلی فایر فاراتل داشت وچهارتا باند ستونی که چهارطرف حسینیه نصب شده بود. واواخر جنگ هم یک دستگاه کوچکی روی آمپلی فایر نصب میشد که به صدای خوننده ها اکو میداد. که ما تا اومدیم کار با اون رو یاد بگیریم جنگ تموم شد….
شهید سید محمد زینال حسینی فرمانده ما اگر کار عملیات در پیش نبود اصرار داشت که بچه های گردان برای تاسوعا وعاشورا به هیات های خودشون در تهرون برسند.
قرار بچه های گردان اونهایی که تهرون بودند وهیات خاصی نداشتند برای تاسوعا و عاشورا مسجد جامع بازار تهران بود …..
…..اما عزاداری ارباب توی سنگرهای وچادرهای جبهه کجا و توی شهر کجا…… درسته توی شهر لباس مشکی به تن ما بود اما عزاداری با لباس خاکی جبهه یه چیز دیگه بود……

امروز هم اون لباس خاکی ها رو من و خیلی از رزمنده ها به یادگار داریم….. اما هرکاری میکنیم اندازه تنمون نیست…..دلیلش رو نمیدونم شاید شما خواننده این سطور بدونی …. پشت همون پیرهن نوشته……یا زیارت یا شهادت…… به زیارتش رسیدیم… اما به بقیه اش نرسیدیم

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید