پسر حاجی بخشی تعریف میکرد
توی یکی از دیدارها که رزمنده ها خدمت امام رفته بودند من هم همراه پدرم بودم
توی حسینیه جماران مملو از جمعیت بود
امام وارد حسینیه شد و همه ایستاده شعار میدادند و امام هم دستش رو برای رزمند ها تکون میداد
امام روی صندلی نشست و قبل از اینکه صحبت هاش رو شروع کنه حاجی بخشی از جا بلند شد و شروع کرد شعار دادن
ماشاالله…حزب الله
بسیجیها…حزب الله
سپاهیا…حزب الله
ارتشی ها …حزب الله
و همه حسینیه به وجد اومد و امام عزیز هم از اون بالا به جمعیت نگاه میکرد.
حاجی گفت: کجا میرید… همه گفتند کربلا
باکی میرید.. روح الله
حاجی گفت: مارم ببرید
همه یکصدا گفتند جا نداریم
اینجا بود امام بزرگوار شروع کردن خندیدن
و حاجی بخشی هم رو به امام در حالیکه دست به محاسن سفیدش میکشید.
گفت آقاجان: ببین این جوونها من پیرمرد رو اذیت میکنند.
در این روزهای باقی مانده اربعین یاد همه ی راهیان کربلا…یاد مرحوم حاجی بخشی گرامی باد