سه یا چهارسال پیش بود که قرار شد منزل# شهید_محمود_بهرامی از شهدای #عملیات_خیبر برویم بچه ها با خانواده این شهید هماهنگ کردند و حدود 10 نفری بودیم که حرکت کردیم و حوالی میدان قیام با هم رفتیم منزل ایشان. حاج علی زاکانی هم به جمع ما اضافه شد. توی منزل شهید آقا #سید_مهدی_تقوی صحبت کرد […]
جزیره مجنون کنار جاده خندق لشگر سیدالشهداء(ع) خط پدافندی داشت قرار شد موانع جلوی خط تقویت بشه و ما مجددا یک ردیف مین جهنده M16 با توجه به بالا اومدن ارتفاع آب مقابل موانع کار بگذاریم… برای این کار نیاز به #سیم_خاردار و #نبشی داشتیم. سیم خاردار ها رو از مهندسی جنگ جهاد توی جزیره […]
فرمانده ما شهید #حاج_عبدالله_نوریان وقتی میدید یک نیروی بسیجی بدربخور برای کا رتخریب توی جنگ پیدا کرده او رو کناری میکشید و میگفت #برادر_اومدی_بری_یا_بمونی..و وقتی تایید موندش رو توی گردان میگرفت.توی جمع دوستانه بچه ها میگفت #فلانی_اومده_تا_انقلاب_مهدی پای کار #بمونه.واونایی که با حاج عبدالله پیمان بستند بمونند تا آخر کار موندند . #حاج_امیر_یشلاقی(یحیوی) هم یکی […]
تیرماه سال ۶۷ روزهای سختی برای ما بود. گرمای بیش از پنجاه درجه فکه و از طرف دیگه هم سوزش زخم ها و طاولها و سرفه های پی در پی بچه هایی که #شیمیایی خورده بودند سکوتی نبود که قدری توی چادر استراحت کنی. عمده #بچه_های_تخریب در #حلبچه شیمیایی شده بودند و هنوز توی تهرون […]
مرحله اول #عملیات_نصر_4 بود که قرار شد دقیق یادم نیست پاسگاه ۱بود یا۲ #ماووت را ازاد کنند من در تیم برادرمحمد فرد بودم قرار بود برای معبر زدن به گردان های رزمی مامور شویم چند دقیقه قبل از حرکت تغیراتی انجام شد و من به تیم برادر #شهید_ضیایی رفتم اگر اشتباه نکنم برادر ولی لو […]
وقتی جلو میرفتیم برای عملیات نصر 4 دوست نداشتم با سید رو در رو بشم چون بینمون شکر آب شده بود . دیدم درب سنگر ایستاده . سریع رد شدم که سوار ماشین بشم. اما صدام زد : برادر جعفر. خودم رو به نشنیدن زدم . اما برای بار دوم هم صدا زد. برادر طهماسبی.. […]
هوای مقر قلاجه کم کم داشت سرد میشد و بچه ها اورکت تحویل گرفتن. حمید آخرین نفری بود که رفت تدارکات برای گرفتن اورکت.. اورکت های کره ای تموم شد و به حمید یک اورکت کهنه و زرد رنگ رسید. اگه ماها بودیم گردان رو رو سرمون میگذاشتیم..اما حمید روح بزرگی داشت و ابدا گله […]
وقت نماز ظهر و عصر توی مقر قلاجه داشتم مقابل منبع آب وضو میگرفتم که دیدم یکی دیگه هم آستین رو بالا زده ومنتظره وضو بگیره.تعجب کردم!!!تا حالا ندیده بودمش. وضوم که تموم شد قدری صبر کردم تا اون هم وضو گرفت.و با هم راه افتادیم سمت حسینیه. قدمها رو خیلی آروم برمیداشتیم تا بیشتر […]
شهید زعفری قبل از عملیات کربلای یک به اطلاعات عملیات مامورشد.و به عنوان تخریبچی تیم اطلاعات عملیات وارد شناسایی منطقه باغ کشاورزی مهران شد. من به زور از زبانش کشیدم خاطراتش رو و او با کمال تواضع تعریف میکرد: که در مسیر شناسایی وارد #میدون_مین شدیم و به کانال دشمن رسیدم. بچه های اطلاعات رو […]
برای ادامه #عملیات_نصر_4 رفتیم #سردشت و در یک مدرسه مستقر شدیم … روز 6 تیرماه 66 #شهید_سید_محمد_زینال_حسینی بچه ها رو سوار ماشین کرد واومدیم داخل منطقه عملیاتی و #موقعیت_گردو مستقر شدیم. مقرمون اسم نداشت وبه خاطر اینکه اطرافش درخت های گردوی تنومندی بود به نام #موقعیت_گردو مشهور شد. فردای رفتن ما از #شهر_سردشت بود که […]
من و یکی از بچه ها مامور# مین_گذاری زیر #پل_ماووت به #سلیمانیه عراق شدیم. صبر کردیم تا کلیه بچه های گردان رزمی منطقه را تخلیه کنند . بعد از رفتن آنها کارمان را شروع کردیم . برادر #سلیمان_آقایی بمن گفته بود بعد از مین گذاری زیر پل باید به تنهایی یکی از جاده های فرعی […]
اواخر خرداد سال ۶۷ بود. آخرین شبی بود که در شهر ماووت بودیم ودستور آمده بود مبنی براینکه قبل ازعقب نشینی از ماووت کلیه جاده ها ، پلها، تاسیسات و….. باید مین گذاری و اصطلاحا آلوده سازی شوند . داخل سوله برای حرکت آماده میشدیم . شهید ابوالفضل رضایی خوابیده بود که برادر سلیمان آقایی […]