• تاریخ : جمعه, ۲۸ آذر , ۱۴۰۴
  • ساعت :

    خاطرات شهداء - الوارثین گردان تخریب لشگر ده سید الشهداء علیه السلام

    اگر برگشتی من شهید شده بودم منو حلال کن

    اگر برگشتی من شهید شده بودم منو حلال کن

    عملیات بیت المقدس 6 شروع شده بود علاوه بر ماموریت باز کردن معبر برای حمله به دشمن ماموریت مین گذاری برای مقابله با پاتک دشمن رو هم به بچه های تخریب لشگر 10 داده بودند. با شهید عباس بیات وانت رو پر از مین کردیم و حرکت کردیم به سمت ارتفاع شیخ محمد. بار ماشین […]

    غواصان تخریبچی عملیات بیت المقدس 4

    غواصان تخریبچی عملیات بیت المقدس 4

    روز 5 فروردین ماه بود که دستور رسید امشب باید به دشمن حمله کنید. مقرر شده بود که غواص های تخریب و اطلاعات از پایین ارتفاع تیمورژنان وارد آب شوند و با نفوذ در ساحل دشمن و گرفتن سرپل سایر گردانها هم وارد منطقه شده و عملیات گسترش پیدا کند .که عصر روز پنجم این […]

    روز آخر ، سردار تخریبچی شهید اربابیان

    روز آخر ، سردار تخریبچی شهید اربابیان

    حوالی ساعت ده صبح به پیشنهاد شهید حاج ناصر اربابیان قرار شد خود ایشان و یکی از برادران به نزدیکی های محل استقرار دشمن بروند و اطلاعاتی کسب کنند، فکر کنم ابتدا برادر قاسم خانی و شهید اربابیان قرار شد بروند که ظاهراً برادر قاسم خانی کمی مشکل و مریضی داشتند و برادر مجتبی کوهی […]

    روایت معبر در عملیات کربلای 1

    روایت معبر در عملیات کربلای 1

    نیروهای گردان المهدی همه پشت میدان مین به صف بودند و منتظرتا که بچه های تخریب معبر بزنند با توکل به خدا وتوسل به ائمه علیهم السلام کار را شروع کردیم. قرار شد برادر علیپور ابتدا داخل میدون مین شود و مین ها رو خنثی کند.چون علیپور از بچه های تخریب بود که به اطلاعات […]

    ابلاغ ماموریت عملیات نصر 1

    ابلاغ ماموریت عملیات نصر 1

    پنجشنبه دوم شعبان سال 66 مصادف با روز 13 بدر بود دم دمای غروب توی خانه بودم که حاج مجید مطیعیان فرمانده گردان تخریب تماس گرفت و یک لیست از بچه ها رو خوند و گفت سریعاً آنها را پیدا کنم و به اتفاق به منطقه برویم مجید روزبهانی(جانباز) عباس بیات(شهید) حمید محمدی(شهید) عبدالله محمدحسن(جانباز) […]

    شب مبعث سال 65 شهر فاو

    شب مبعث سال 65 شهر فاو

    از مقر الوارثین برای ماموریت به سمت شهر فاو حرکت کردیم نردیکی های غروب آفتاب بود که به فاو رسیدیم هنوز مقر ثابتی در شهر فاو نداشتیم اون شب رفتیم مقر بچه های اطلاعات عملیات و مهمان اون ها شدیم شب مبعث بود و قرار بود در مقر اطلاعات مراسمی برگزار شود از اونجائیکه بچه […]

    فوق العاده پر تحرک و شلوغ

    فوق العاده پر تحرک و شلوغ

    تخریبچی شهید غلامرضا کاظمی شهادت: دربندیخان 11 فروردین 67 بمباران شیمیایی شهید غلامرضا کاظمی نوجوان شوخ طبعی بود باید باهاش زندگی میکردی تا به صفای باطنش پی ببری نیروی کاری و عملیاتی بود فوق العاده پر تحرک و شلوغ توی هر دسته ای میرفت مسوول دسته در برخورد اول میگفت: این نیرو رو جابجا کنید. […]

    مقر بچه های تخریب لشگر 10

    مقر بچه های تخریب لشگر 10

    روز بمباران شیمیایی مقر تخریب در بیاره من هم اونما بودم. خبر شهادت بچه ها در مقر نزدیک خط رسیده بود و حاج مجید و احمد خسروبابایی رفته بودند برای پیگیری کارهای آنها. ما در مقر تخریب در بیاره مستقر بودیم. نماز ظهر و عصر تمام شده بود ولی هنوز ماشین غذا نرسیده بود. برخی […]

    از اطراف شهر بیاره دود ناشی از انفجار بمب شیمیایی معلوم بود

    از اطراف شهر بیاره دود ناشی از انفجار بمب شیمیایی معلوم بود

    در مسیر برگشت از مقر دربندیخان وارد شهر حلبچه شدیم که سرو کله هواپیما های دشمن پیدا شد و چند جا رو بمبارون کردند . از اونجا معلوم بود که  اطراف شهر بیاره را هم بمبارون کردند. دود ناشی از انفجار بمب شیمیایی از دور معلوم بود . حرکت کردیم به سمت مقر تخریب در […]

    شهید روز طبیعت

    شهید روز طبیعت

    رضا از بچه های با صفای جنوب شهر بود خودش میگفت بچه شا ه عبدالعظیم. خیلی لوطی منش بود از همون ابتدای ورودم به گردان تخریب یه سری از بچه های شا ه عبد العظیم تا زه دوره آموزشی تخریبشون شروع شده بود اگر اشتباه نکرده باشم مربیشون برادر بزرگوار کوهی مقدم بود که این […]

    شهید داریوش رستگار مسوول بهداری تخریب

    شهید داریوش رستگار مسوول بهداری تخریب

    بچه ها_تخریب اکثرا رفته بودن مقر توی خط مقری که در کنار دریاچه دبندیخان داشتیم من با یه چند تا از بچه ها ، توی مقر بياره موندیم .. مسئوليت مقر و بچه ها به من سپرده شده بود مقر بالای تپه بود و با جاده 10 متری فاصله داشت برای استفاده در میدان مین […]

    بمباران شیمیایی 11 فروردین سال 67

    بمباران شیمیایی 11 فروردین سال 67

    شهید سید عباس میرنوری همیشه اولین کسی بود که آماده برای کار میشد و به همین خاطر همیشه سرستون بود و در گذشتن از عرض رودخانه خروشان #دز تبحر خاصی داشت…. بارها شده بود در حالیکه در تب میسوخت و توان جسمی اش تحلیل رفته بدون اینکه ضعفی نشون بده با همون حالش وارد آب […]

    برو بالا