اون اهل شهریار بود و معلم آموزش و پرورش. متاهل هم بود. دوتا فرزند داشت #خبرنگار_افتخاری روزنانه #کیهان هم بود همیشه یه ساک کوچولو دنبالش بود که توش یه دفترچه چهل برگ کاهی و یک عدد دوربین 135 میلمتری بود که روش برچسب موسسه کیهان خورده بود. عکس هم که میگرفت سیاه سفید بود هرکجا […]
قربان_نوروزی» با ۱۰۵ سال سن عنوان #کهنسالترین رزمنده #دفاع_مقدس را به خود اختصاص داده است. حاج قربان ساکن روستای عشرتآباد یکی از روستاهای نیشابور بود که بر اساس یک نذر، غیر از چهار ماه، همه سال روزه بود. به گفته خودش نذر کرده بود تا از آب فرات نخورده یعنی تا نابودی صدام و پیروزی […]
حکایتی که حاج غلامحسین پدر شهید حاج علیرضا موحد دانش برای من تعریف کرد چند ماه بعد از شهادت #علیرضا رفتیم به بچه های #تیپ_سیدالشهداء_علیه_السلام سر بزنیم.اون موقع تیپ در منطقه #عملیات_والفجر 4 در #پنجوین عراق بود و من به اتفاق حاج خانوم و تعدادی از همراهان مجبور شدیم مسافت زیادی میان کوه ها و […]
میدونی بعد جنگ من رفته بودم سراغ کار آبا و اجدادیم یعنی همون #کامیون . سال78 بود، یه داستانی شد که اومدن سراغمو دوباره برگشتم منطقه و مشغوله پاکسازی و تفحص یه دفعه داشتیم تو #قصر_شیرین و #خسروی و #نفت_شهر کار میکردیم ، یعنی میخوام بهت بگم از اونجایی که این منطقه واسه عراق حکم […]
چهل روز در #غرب_پنجوین بالای ارتفاعات مشرف به #سلیمانیه_عراق در خط پدافندی مستقر بودیم هوا بسیار سرد بود یک #حمام_صحرایی با گونی درست کرده بودند #برادر_یشلاقی(حاج امیر یحیوی) مسوول گروه ما بود بسیار روحیه خوش و شادابی داشت به همراه #شهید_محسن_علیپور با تعریف خاطرات (خوابهایی که مثلا میدیدند) آنچنان ما را سرزنده نگه داشته بودند […]
#شهید_عباس_بیات سال 65 یا 66 #مسئول_دسته شده بود و با بچه های دسته رفتند تدارکات گزدان تا جنس های چادر رو جور کنند خلاصه وقتی جنسها رو تحویل گرفتند و به سمت چادرشان می رفتند یکی از بچه ها از عباس در حالی که انبوهی از پتو رو روی کولش گرفته بود و به سمت […]
روز دوم مرداد ۶۷ برای انجام عملیات دفاع سراسری رفتیم اهواز ، #پادگان_گلف . نماز مغرب و عشا و که خواندیم یکی از مسئولین گردان برای توجیه عملیات و ماموریت #بچه های_تخریب آمد. اول صحبتش از نحوه شهادت #حاج_سعید_تراب( معاون گردان حضرت زهرا) که روز قبل یه شهادت رسیده بودند و این که ظاهرا بعثی […]
هنوز آفتاب روز اول مرداد 67 طلوع نکرده بود که با #ستونی_از_تانک روبرو شدیم به کامیونها گفتم زود سرو ته کنید تا دشمن ما رو ندیده. به بچه ها گفتم نماز صبح رو توی ماشین و در حال حرکت بخونید و خودم به کامیون آویزون شده بودم وراننده هم که ترسیده بود با حداکثر سرعت […]
صورتی که با لگد دشمن بعثی خورد شد شهید دقیقه 90 شهید وحید محمدی شهادت: مردادماه 67 جاده اهواز خرمشهر شهید وحید محمدی شهید دقیقه 90 دفاع مقدس است شهیدی است که شاهد زهر خورانده شده بر امامش بود . و وقتی امام فریاد زد حسینییان بپا خیزید بر پا خواست. و مردادماه 67 در […]
زمستان سال ۶۶(اسفند ماه) بود . برف مقر #شهید_ضیایی را سفیدپوش کرده بود. نیمه های شب به منظور قضای حاجت از سوله ای که عراقیها دردل کوه درست کرده بودن و بعدا شده بود سنگر محل استراحت ما خارج شدم . درآن تاریکی و سرما صدایی مرا بسمت خودکشید . به سمت صدا که از […]
در عملیات #والفجر_مقدماتی، بچه های قرارگاه #لشکر_نجف، قبل از ما حرکت کردند. بنا بود بعد از این که آن ها خط را شکستند، ما برای شناسایی پل غزیره، شهر حلفاییه و الاماره اقدام کنیم. ما #بچه_های_تخریب باید زودتر از لشکر عبور کرده، راه را شناسایی می کردیم. وقتی وارد شدیم، دیدیم عملیات لو رفته و […]