کد خبر:12639
پ
۱۸۴
سردار شهید علیرضا موحد دانش

شبی که مادر حاج علی ظرف های رزمندگان رو شست

حکایتی که حاج غلامحسین پدر شهید حاج علیرضا موحد دانش برای من تعریف کرد چند ماه بعد از شهادت #علیرضا رفتیم به بچه های #تیپ_سیدالشهداء_علیه_السلام سر بزنیم.اون موقع تیپ در منطقه #عملیات_والفجر ۴ در #پنجوین عراق بود و من به اتفاق حاج خانوم و تعدادی از همراهان مجبور شدیم مسافت زیادی میان کوه ها و […]

حکایتی که حاج غلامحسین پدر شهید حاج علیرضا موحد دانش برای من تعریف کرد
چند ماه بعد از شهادت #علیرضا رفتیم به بچه های #تیپ_سیدالشهداء_علیه_السلام سر بزنیم.اون موقع تیپ در منطقه #عملیات_والفجر ۴ در #پنجوین عراق بود و من به اتفاق حاج خانوم و تعدادی از همراهان مجبور شدیم مسافت زیادی میان کوه ها و دره ها طی کنیم تا به مقر تیپ ، بالای ارتفاع بلندی که نامش یادم نیست برسیم.
اونجا که رسیدیم #شهید_حمید_شاه_حسینی و #شهید_سلمان_طرقی و سایر فرماندهان تیپ هم بودند.
زمستان بود ومنطقه هم برفی و بارونی بود .
موقع شام شد و سفره پهن کردند و من و حاج خانوم شام رو توی سنگر کنار بچه ها خوردیم.
بعد از شام ظرف های زیادی توی سفره جمع شده بود که باید شسته میشد.
همه به هم نگاه کردند و گفتند: حالا توی این سرما #ظرف_ها_رو_چه_کسی میشوره.
#شهید_حمید_شاه_حسینی با خنده گفت این چه سووالیه. کی باید ظرف ها رو بشوره؟؟؟؟. همه با تعجب بهش نگاه کردن. حمید گفت : خب معلومه!!!! #مادر_علی_باید_ظرف_ها_رو_بشوره… همه زدند زیر خنده و حاج خانوم هم که از این حرف حمید تعجب نکرده بود گفت: با منت و افتخار ظرف ها رو میشورم.
یکی از بچه ها توی جمع گفت : ما اینجا شیر آب و منبع آب نداریم . آفتابه رو از چشمه آب پر میکنیم وظرف ها رو میشوریم.
حالا آفتابه رو چه کسی برای حاج خانوم آب پرکنه و کمک کنه.
باز #شهید_شاه_حسینی گفت: اون هم معلومه .
حاج آقا آفتابه رو آب میکنه و حاج خانوم هم ظرفها رو میشوره.
من هم رو کردم به حاج خانوم و گفتم ببین ما رو به دردسر انداختی.
خلاصه اون شب سرد زمستان ، من وحاج خانوم ظرف شام #همرزمان_حاج_علی رو شستیم.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید