• تاریخ : دوشنبه, ۲۶ آبان , ۱۴۰۴
  • ساعت :

    شهید حاج عبدالله نوریان

    شب نوزدهم ماه رمضان قرار شد برای احیاء بریم دزفول
    شهید نوریان اصرار داشت بچه ها تاسحر بیدار باشند تا شب قدر رو درک کنند

    شب نوزدهم ماه رمضان قرار شد برای احیاء بریم دزفول

    هرچی در دعا جلو تر میرفتیم احساس میکردم تعداد همراهان دعا داره کمتر میشه…ازسی امین فراز دعا که گذشتیم کمتر از ده نفر با من سبحانک یا لا اله الا انت میگفتند…اما برادر عبدااله هنوزسفت وسخت جواب میداد..دعای جوشن کبیر رو ادامه دادم

    شبی که پیام لو رفت

    شبی که پیام لو رفت

    معمولا بچه های تخریب عمومشون اهل نماز شب بودند غیر از عده قلیلی که من هم جزوشون بودم موقعیت شهید موحد توی جاده اهواز خرمشهر بودیم. تابستون گرمی هم بود قرار بود تیپ سیدالشهداء(ع) چند ماه بعد از عملیات خیبر داخل جزیره مجنون عملیات کنه که به هم خورد. یکی دو ماهی از اومدن شهید […]

    با تحکم به من گفت این آخرین بارت باشه

    با تحکم به من گفت این آخرین بارت باشه

    قبل از عملیات والفجر8 مقرمون در ام النوشه بود. ما کار غواصی می کردیم، از تخریب مامورشده بودیم. گروهان والعادیات که یکی از گروهان های گردان قمربنی هاشم(ع) بود. گروهان ما ازخود گردان زیاد فاصله داشت. رفتم سری به گردان بزنم. چون چادرهای گردان ها نزدیک هم بود تشخیص اینکه کدوم چادرها برای گردان قمربنی […]

    روزی که اولین شهید لشگر 10 مجروح شد

    روزی که اولین شهید لشگر 10 مجروح شد

    واحد تخریب تیپ سیدالشهداء(ع) از اولین واحدهای رزمی بود که شکل گرفت و سردار شهید حاج عبدالله نوریان بعد از مدت کوتاهی به عنوان فرمانده تخریب معرفی شد و شهید حاج سید محمد زینال حسینی که از تجربه بالایی در تخریب برخوردار بود در کنار شهید نوریان مشغول به کار گردید. اولین ماموریت واحد تخریب […]

    حاجی گفت : من همه موانع رو برای شهادت سعی کردم از جلوم بردارم

    حاجی گفت : من همه موانع رو برای شهادت سعی کردم از جلوم بردارم

    بهمن ماه بود و بارون به شدت میبارید اون هم بارون های خوزستان. با حاج عبدالله با هم بودیم. دیدم از سنگر بیرون اومد و رفت زیر بارون و دست هاش رو به سمت آسمان بلند کرد و شروع کرد به دعا خوندن . من هم از دور نگاهش میکردم. حاجی تمام لباس هاش خیس […]

    خاطره ای از آخرین روزهای سردار شهید حاج عبدالله نوریان

    خاطره ای از آخرین روزهای سردار شهید حاج عبدالله نوریان

    از مکه که اومد حالش خیلی تغییر کرده بود حالا دیگه برادر عبدالله ، حاج عبدالله شده بود لطافت روحی اش به اوج رسیده بود. اوقات فراغتش رو بیشتر صرف نماز و مناجات میکرد. خوابش خیلی کم شده بود. بجای خوابیدن به قول خودش چرت میزد و مدام بین عقبه و خط مقدم در تردد […]

    روزی که فرمانده از فوتبال بازی توبه کرد

    روزی که فرمانده از فوتبال بازی توبه کرد

    گردان تخریب از سومار اومد به سمت جنوب. نیمه دوم سال 61 بود . محل استقرار خاصی در جنوب نداشتیم . مقر شهید کهن (الوارثین) هنوز وجود نداشت . وارد منطقه عملیاتی فتح المبین شده بودیم . آثار عملیات فتح المبین رو توی منطقه میشد مشاهده کرد. تا کامل مستقر بشیم، از سر کنجکاوی رفتم […]

    مدد الهی به روایت شهید حاج عبدالله نوریان
    تنها سلاح‌مان دو ـ سه قبضه آر.پی.جی7 بود

    مدد الهی به روایت شهید حاج عبدالله نوریان

    تانک‌ها جلو می‌آمدند كه من دیدم یک تانک در فاصله سی‌ ـ چهل متری من است و دارد نزدیک و نزدیک‌تر می‌آید. هر چه داد زدم، بچه‌ها نشنیدند. انگاری کسی توی آن گیر‌و‌دار، متوجه من و تانک نشد. اگرنزدیک تر مي‌آمد، بيش‌تر بچه‌ها را شهيد مي‌كرد.

    حنابندون قبل از عملیات

    حنابندون قبل از عملیات

    چند روز قبل از عملیات عاشورای 3 در اواخر مرداد 1364 شهید پیام پوررازقی در مقر الصابرین گردان تخریب در کنارکرخه ، یه قابلمه حنا درست کرد و همه رو تشویق کرد تا دست و سرشون رو حنا بگذارند. آنقدر مهربان و با اخلاص بود که کسی به خواهشش نه نمیگفت. خیلی از بچه ها […]

    بارانی که کلید پیروزی عملیات والفجر 8 شد

    بارانی که کلید پیروزی عملیات والفجر 8 شد

    با تعدادی از برادران تخریبچی ازجمله شهید علی اصغر صادقیان به گردان حضرت علی اکبر(ع) مامور شدیم. به محض اینکه سوار قایق ها شدیم نگرانی شدیدی وجودمان رو گرفت. هواکاملا روشن و مهتابی بود و بیم اون میرفت که برای غواصان خط شکن مشکل ایجاد شود . در همین نگرانی و اضطراب بودیم که به […]

    دیشب خواب دیدم که به من گفتن به میقات میروی

    دیشب خواب دیدم که به من گفتن به میقات میروی

    ماه رمضان سال 64 مقرما در کنار رودخانه کرخه بود شهید نوریان فرمانده تخریب ل10 نام این مقر رو موقعیت الصابرین گذاشت این مقر یک محوطه بزرگ و صاف بود که با شن های درشت فرش شده بود و چند مسیر کج و معوج که به چند تا تو رفتگی داخل صخره های شنی که […]

    شب های قدر جبهه شب نوزدهم ماه رمضان سال 1363

    شب های قدر جبهه شب نوزدهم ماه رمضان سال 1363

    اوایل خرداد ماه سال 63 بود که بعد از طی مانورهای متعدد در میدان مین واقعی در اردوگاه آموزشی شهدای تخریب در جاده آهواز آبادان به مقر شهید موحد دانش در سه راهی جفیر آمدیم هوا فوق العاده گرم بود و باد شدیدی هم میوزید به حدی که وزش باد اجازه استقرار چادرها رو نمیداد. […]

    برو بالا