• تاریخ : دوشنبه, ۲۶ آبان , ۱۴۰۴
  • ساعت :

    شهید غلامرضا زعفری

    مثل اینکه یک مشت شیشه خوره توی چشمم ریختند

    مثل اینکه یک مشت شیشه خوره توی چشمم ریختند

    خردادماه سال 65 به گردان ماموریت دادند که جلوی دشمن در آبراهه های جزیره مجنون مین گذاری کنه. و شهید سید محمد ، یاغی های گردان رو به این ماموریت فرستاد !!!!! من و علی پیکاری و زعفری و چند تای دیگه به اضافه حاج ابراهیم رفتیم جزیره شمالی و در اطراف جاده خندق مستقر […]

    نگاه کردن به صورت نوجوانی که هنوز مو توی صورتش سبز نشده ؟: مکروه

    نگاه کردن به صورت نوجوانی که هنوز مو توی صورتش سبز نشده ؟: مکروه

    یک روحانی برای گردان ما اومده بود که خیلی گیر بود. مدام از بچه ها ایراد میگرفت. اینهمه آیات و روایات رو رها کرده بود و میگفت: نگاه کردن به صورت نوجوانی که هنوز مو توی صورتش سبز نشده مکروه است … بعد از مراسم صبحگاه توی گردان رسم بود که بچه ها همدیگر رو […]

    خمیردندان یا کرم ضدپشه ؟؟؟؟

    خمیردندان یا کرم ضدپشه ؟؟؟؟

    خمیردندان یا کرم ضدپشه……….. پادگان ابوذر بودیم و محل استقرار بچه‌های تخریب طبقه چهارم ساختمان ستاد لشکر10 بود بچه‌ها خیلی مقید به مسواک زدن قبل از خواب بودند. ما 40 نفر داخل یکی از طبقات بودیم و فقط یک دستشویی داشتیم. البته داخل محوطه پادگان زیاد بود اما رزمندگانی که مثل من تنبل بودند از […]

    روزی که غلام شناسایی رفت

    روزی که غلام شناسایی رفت

    شهید زعفری قبل از عملیات کربلای یک به اطلاعات عملیات مامورشد.و به عنوان تخریبچی تیم اطلاعات عملیات وارد شناسایی منطقه باغ کشاورزی مهران شد. من به زور از زبانش کشیدم خاطراتش رو و او با کمال تواضع تعریف میکرد: که در مسیر شناسایی وارد #میدون_مین شدیم و به کانال دشمن رسیدم. بچه های اطلاعات رو […]

    خبر شهادت وسط دعای کمیل

    خبر شهادت وسط دعای کمیل

    نزدیک غروب بود که با یکی دو تا از بچه ها و شیخ مسعود تاج آبادی با ماشین گردان رفتیم به مقر زیر ارتفاع تیمور ژنان… ماشین تا بالا نمیرفت و مجبور شدیم بقیه راه رو پیاده بریم.هنوز به شیاری که چادر هامون در آن مستقر بود نرسیده بودیم که یک عده میگفتند جلو نرید […]

    حکایت شهید زعفری وقت خوندن دعای ماه رجب

    حکایت شهید زعفری وقت خوندن دعای ماه رجب

    توی حسینیه الوارثین بین نماز ظهر و عصر مشغول خواندن تعقیبات ماه رجب و همان دعای معروف یامن ارجوه بودم و همه ی بچه ها دعا رو با هم زمزمه میکردند… شهید زعفری کنارم نشسته بود و شهید_فیروزبخت هم کنار زعفری… به اینجای دعا رسیدیم که مستجبه با دست چپ محاسن رو بگیریم و با […]

    هرکی شفاعت میخواد جانمونه
    رسول شوخی و جدیش معلوم نبود

    هرکی شفاعت میخواد جانمونه

    البته غلام زبونش میگرفت و میگفت: ش ش ش.....ف ف ف ف... اعت... ارزونش کردیم همه ببرند. شهید رسول فیروزبخت 8 آبانماه 66 با انفجار مین از جبهه سردشت پرکشید

    غلام توی بازی های نمایشی هم هنر مند بود.

    غلام توی بازی های نمایشی هم هنر مند بود.

    غلام توی بازی های نمایشی هم هنر مند بود. اما به سختی قبول میکرد روی سن تئاتر بره. ایام ولادت امام حسن علیه السلام بود وبچه ها توطئه کردن که من و رسول و غلام رو با هم روی سن بفرستند. موضوع تئاتر در مورد خیانت بعضی از فرماندهان سپاه امام حسن علیه السلام بود. […]

    برو بالا