یک ماه قبل از عملیات کربلای 1 اومدم موقعیت الوارثین یک سری به پیام بزنم اونجادوربین همراهم بودوچندتاعکس باپیام گرفتم بهش گفتم وایسا یه عکس تکی ازت بگیرم اون هم با مهربونی قبول کرد به پیام گفتم این اخرین عکسی است که من ازت میگیرم اون هم خندید وگذشت تااینکه لشگرده برای شرکت درعملیات کربلای […]
معمولا بچه های تخریب عمومشون اهل نماز شب بودند غیر از عده قلیلی که من هم جزوشون بودم موقعیت شهید موحد توی جاده اهواز خرمشهر بودیم. تابستون گرمی هم بود قرار بود تیپ سیدالشهداء(ع) چند ماه بعد از عملیات خیبر داخل جزیره مجنون عملیات کنه که به هم خورد. یکی دو ماهی از اومدن شهید […]
دست نوشه سردارشهید حاج ناصر اربابیان از ماموریت بچه های تخریب لشگر 10 قبل از عملیات والفجر8 رودخانه کارون 4دیماه 64 ام النوشه موشک جاده زنی تخریبچیان لشگر10 شهید اربابیان شهید پوررازقی شهید زعفری رودخانه کارون ام النوشه موشک جاده زنی تخریبچیان لشگر10 شهید اربابیان شهید پوررازقی شهید زعفری
چند روز قبل از عملیات عاشورای 3 در اواخر مرداد 1364 شهید پیام پوررازقی در مقر الصابرین گردان تخریب در کنارکرخه ، یه قابلمه حنا درست کرد و همه رو تشویق کرد تا دست و سرشون رو حنا بگذارند. آنقدر مهربان و با اخلاص بود که کسی به خواهشش نه نمیگفت. خیلی از بچه ها […]
کنیر کنیر واژه ای است ابداعی که اولین بار در منطقه ای در جنوب کشور ایران که به منطقه خو ستان معروف است بزبان رانده شد. این واژه زیبا معنی بسیار قشنگی داشت. در صحرایی در کنار سد کرخه فعلی لابلای کوهها یک مقر از رزمندگان قرار داشت که تعدادی تخریبچی باصفا و با ایمان […]
حمید خیلی دوست داشت بیاد تخریب چند باری هم زمزمه کرده بود که من تخریب و بچه هاش رو دوست دارم چند بارهم زمزمه کرد که بیاد تخریب و هر بار با واکنش من روبرو شد و حرفشو پس گرفت. البته من مخالفتی نداشتم ولی اون می گفت با هم بریم . من هم که […]
تحویل سال 65 مصادف بود با روز ولادت جواد الائمه علیه السلام و شب عید مراسم جشن ولادت برگزار شد. همه ی بچه های تخریب حضور داشتند. هنوز توی آماده باش بویم و مرخصی به کسی نمیدادند. و تقریبا اون بچه هایی که توی عملیات والفجر هشت مجروح شده بودند خودشون رو به گردان رسونده […]
به قول برادر غلامرضا رجبی حبیب ابن مظاهر تخریب لشگر 10 رفته بودم تهرون مرخصی و وقتی برگشتم گردان به منطقه قلاجه در مسیر بین استان کرمانشاه و ایلام نقل مکان کرده بود با هر زحمتی بود مقر بچه های تخریب رو پیدا کردم موقع اذان بود و همه در حسینیه برای نمازجماعت جمع بودند […]
قرار بود شب بخوابیم و فردا صبح مین و خرج گود و مهمات بار بزنیم و برگردیم ، من از همه جا بی خبر راحت گرفتم خوابیدم و دم دمای صبح با صحنه ای از خواب بیدار شدم. این سه بزرگوار یعنی شهید پور رازقی و حاج ابراهیم و حاج محسن پتو کشیده بودند روی سرشون و مشغول نماز شب بودن
نیمه شب هجدهم دی ماه سال 65 همراه یکی از گروهان های گردان حضرت علی اکبر (ع) اماده شده بودیم که به خط دشمن بزنیم . فرمانده گروهان برادر علی اکبر بود،ولی ما گروهان خط شکن نبودیم به همین خاطر نزدیک اسکله داخل کانال نشسته پناه گرفته و منتظر دستور بودیم ، وضعیت بچه ها […]
هید محمدمرادی درمدت کوتاهی توان خودش رونشون داد ودرزمره نیروهای عملیاتی گردان قرارگرفت. شناخت ما روی این شهیداین گونه بود که محمد بدرد گره گشایی عملیات میخوره.ایشان درگردان با #شهید_پیام _پوررازقی مانوس شده بود و در خیلی از رفتارهاش از این شهید الگو گرفته بود.وشهادت این عزیز هم حکایتی شنیدنی دارد.تعدادی ازشهدای ما هستند که […]
15روز بیقراری بچه های تخریب برای قرار عملیات کربلای 5 و شکستن دژ شلمچه شاید سخت ترین روزهای حضورم درجبهه روزهای بین کربلای 4 و 5 بود هم روزهای سختی بود وهم روزهای سرد. از روز 5 دیماه 65 برنامه آموزش بچه ها شروع شد.آموزش که نه تداوم آموزش بود.عده ای از بچه ها […]