• تاریخ : دوشنبه, ۲۶ آبان , ۱۴۰۴
  • ساعت :

    شهید پیام پوررازقی

    زیارت امام رضا علیه السلام با شهدا

    زیارت امام رضا علیه السلام با شهدا

    هروقت بین عملیات ها فرصتی بود فرمانده ها کاروان زیارتی راه میانداختند و ما به پابوس آقا میرفتیم….زمستان سال 63 بود که امام هشتم بچه های گردان ما رو طلبید توی این ایام شدیدا ما نیاز به یک زیارت داشتیم.به خاطر وقفه در جنگ بعد از عملیات خیبر ، نزدیک یک سال بود که عملیاتی […]

    پابوسی حرم علی ابن موسی الرضا(ع) توسط رزمندگان تخریبچی

    پابوسی حرم علی ابن موسی الرضا(ع) توسط رزمندگان تخریبچی

    پابوسی حرم علی ابن موسی الرضا(ع) توسط رزمندگان تخریبچی لشگر10 سیدالشهداء(ع) قبل از عملیات بدر. اسفندماه سال63 شهدای حاضر در تصویر که امام رضا علیه السلام شهادتشون رو امضاء کرد. شهید امیر مسعود تابش شهید حسین آزمایش شهیدغلامرضازعفری شهیدحسن مهوش محمدی شهیدپیام پوررازقی شهیدمحسن علیپوربایی شهید حاج سیدمحمدزینال حسینی شهیدسیدمجتبی زینال حسینی ویک شهید که […]

    عزاداری شهادت امام صادق علیه السلام در مریوان

    عزاداری شهادت امام صادق علیه السلام در مریوان

    امروز روز شهادت امام صادق علیه السلام است یاد این روزها توی جبهه بخیر یه همچین روزی عزای امام صادق علیه السلام رو در مریوان برگزار کردیم تابستان سال 64 بود با جمعی از بچه های تخریب لشگر10 برای پاکسازی میدان های مین در زیر ارتفاعات “لری” در منطقه عملیات والفجر4 رفته بودیم. روزهای خوبی […]

    روزهای بین کربلای 4 و 5
    اینجا بود که مقر شهید پیام پوررازقی سرپا شد.

    روزهای بین کربلای 4 و 5

    شاید سخت ترین روزهای حضورم درجبهه روزهای بین کربلای 4 و 5 بود هم روزهای سختی بود وهم روزهای سرد. از روز 5 دیماه 65 برنامه آموزش بچه ها شروع شد. آموزش که نه تداوم آموزش بود. عده ای از بچه ها پشت اردوگاه کوثر و کنار کانال شهید چمران چادر زدند و مشغول آموزش غواصی شدند.

    زیارت امام رضا علیه السلام با شهدا
    درست مقابل روی امام رضا علیه السلام

    زیارت امام رضا علیه السلام با شهدا

    از شانس بد، باید من و پیام پتوهامون رو یکی میکردیم ومیخوابیدیم..... من با زور پتوی پیام رو گرفتم و با پتوی خودم شد دوتا پتو و روم انداختم...اون هم با مهربانی خندید و گفت راحت باش...

    یکی از عکس های خیلی دوست داشتنی من…
    آخ که چقدر دلم هواشو کردههههههههههه

    یکی از عکس های خیلی دوست داشتنی من…

    مهدی کریمی هم یه کارد سنگری داشت و مدام باهاش قیافه میگرفت و همه ما به خط میشدیم و با کارد سنگری درخت ها رو با پرتاپ سوراخ سوراخ میکردیم. پیام که نگو و نپرس از بخت بدش گرفتار یه مشت اراذل مثل من شده بود. من دوست داشتم مدام من رو به فامیلی صدا کنه. به خاطر اینکه "سش " میزد میگفت برادر طهماسسسسسسسبی

    برو بالا