هرچی در دعا جلو تر میرفتیم احساس میکردم تعداد همراهان دعا داره کمتر میشه…ازسی امین فراز دعا که گذشتیم کمتر از ده نفر با من سبحانک یا لا اله الا انت میگفتند…اما برادر عبدااله هنوزسفت وسخت جواب میداد..دعای جوشن کبیر رو ادامه دادم
به همراه برادران لطیفی ، شهید رمضانی و شهید علی اکبر غیاثی به گردان قمربنی هاشم(ع) مامور شدیم.ماموریت گردان قمربنی هاشم پاکسازی یکی از یالهای غربی قله 223 قلاویزان بود و دشمن برای اینکه رزمندگان ما نتوانند از طریق یالها به قله برسند موانع زیادی در مسیر عبور ایجاد کرده بود .میدان های مین چند […]
ول کن نبود وسط آب مدام سووال و جواب میکرد. من هم برای اینکه همه از شر سووالهاش خلاص شوند دستش رو فشار میدادم که سرش زیر اب بره. اون هم عصبانی میشد. خیلی بچه با صفایی بود.
دوسه دقیقه نگذشته بود که صدای ناله شنیدم...اشک وناله وندائی مثل ضجه یا گریه بچه گانه مطول! بی وقفه و با هق هق. من کپ کرده بودم.علی وقتی دید گیجم بااشاره وچند کلام آرام به من فهموند اگر میخوام نماز شب بخونم ،همونجا،نشسته بخونم
بچه خرانه بود. خزانه جنوب ترمینال جنوبه. خونه این شهید توی کوچه تنگی است که به قول جنوب شهری ها کوچه آشتی کنونه. شاید کل خونه اونها چهل متر نباشه اما از این محل دلاور مردانی جبهه رو عطراگین کردند که نام اونها نقل محافل عرشیان است. شهید صبر علی کلانتر قبل از عملیات کربلای […]
حاجی هرکجا میرفت با خودش معنویت رو هم میبرد.توی مسایل معنوی ، کشته و مرده نماز بود.حاج عبدالله تجربه کرده بود که اگر نماز قبول شد بقیه کارها هم قبول میشه..یکی دو هفته قبل از شهادتش با وجود اینکه مسوولیت سنگین مهندسی لشگر رو هم به عهده داشت و مدام جهت احداث سنگر و استحکامات […]
خط پدافندی ما بعد از #شهر_ماووت خیلی شلوغ بود و حجم آتیش دشمن خیلی زیاد بود و دشمن، بارها با نفوذ خود به خط پدافندی، از نیروهای ما اسیر گرفته بود. بنابراین فرماندهان تصمیم گرفته بودند که #میدان_مین در خط زده بشه تا جلوی نفوذ دشمن گرفته بشه. حدود یک ماه شبها از مقرمون که […]
یک ماه قبل از عملیات کربلای 1 اومدم موقعیت الوارثین یک سری به پیام بزنم اونجادوربین همراهم بودوچندتاعکس باپیام گرفتم بهش گفتم وایسا یه عکس تکی ازت بگیرم اون هم با مهربونی قبول کرد به پیام گفتم این اخرین عکسی است که من ازت میگیرم اون هم خندید وگذشت تااینکه لشگرده برای شرکت درعملیات کربلای […]
با همه وجود و برای رضای خدا به هم عشق میورزیدند شهید حمید با همه ی وجودش به شهید اصغر میگفت دادش جون.. حمید بچه جنوب شهر تهرون بود و اصغراهل کرج حمید دانشجو بود و اصغر به ظاهر سیکل هم نداشت اصغر خیلی شلوغ و پر انرژی وحمید خیلی آروم وساکت با همه تفاوت […]
هدی ضیایی از تخریبچی های عارف گردان تخریب ل10 بود . هم اهل رزم بود و هم مرد عبادت و مناجات. او خیلی اهل سجده بود و هر وقت هم از سجده بلند میشد چشمهاش از شدت گریه سرخ بود این شکل بندگی مهدی اون رو در کار آبدیده کرد بود و مهدی شده بود […]
معمولا بچه های تخریب عمومشون اهل نماز شب بودند غیر از عده قلیلی که من هم جزوشون بودم موقعیت شهید موحد توی جاده اهواز خرمشهر بودیم. تابستون گرمی هم بود قرار بود تیپ سیدالشهداء(ع) چند ماه بعد از عملیات خیبر داخل جزیره مجنون عملیات کنه که به هم خورد. یکی دو ماهی از اومدن شهید […]
پادگان دو کوهه بودیم که به ما ماموریت دادند تا به منطقه عمومی پیرانشهر در شمال غرب برویم و پیکر مطهر دو تن شهدای گردان تخریب لشکر سیدالشهداء(ع) که در عملیات کربلای ۲ بدرجه رفیع شهادت نائل آمده بودند و بدلایلی که همرزم و برادر عزیزمان حاج جعفر طهماسبی تشریح کردن امکان انتقال پیکر مطهرشان […]