بچه ها با هم شوخی میکردند…. به هم دیگه میگفتند چند ساعت دیگه بیشتر در بهشت باز نیست هر کی لیاقت داشته باشه باید از این فرصت استفاده کنه… اسماعیل هم صدا میزد آی بی لیاقت ها که لیاقت شهادت رو نداشتید یک کاری کنید!!!!! جنگ تموم شد…آخه گفته بودند چند روزی بیشتر مهلت ندارید […]
شاید امروز این حکایت ها افسانه باشه و بعضیها با خوندنش بخندن. خصوصا اونهایی که مدیریتی بهم زدند و بیتالمال زیر دستشونه و یا بهتر بگم در اختیارشونه، یعنی اینکه در شکل مصرف آن اختیار دارند. اما بگذار همه بدانند که شهادت لیاقت میخواست و مدیریت کردن بر شهدا اون هم شهدای تخریبچی فقط کار […]
شهید سيد محمد در عمليات نصر 4 که در نیمه تیرماه سال 66 انجام شد براي اولين بار، فرماندهي نيروهاي پياده را بر عهده داشت. در حقيقت آخرين روزهاي حضورش پيش از شهادت بود. در منطقه كمك به تيپ دوم عاشورا به سمت ارتفاعات حركت كرديم. درگيري سختي ميان ما و عراقيها آغاز شد و […]
همیشه سعی میکرد سیادت خود را با استفاده از نمادهای سیادت اعم ازکلاه سبز،پیراهن سبز،شال سبزو….نشون بده و دیگران رو هم تشویق به این کار میکرد که حتما علامتی که نشانه سیادتشان باشد همراه داشته باشند. وقتی قراربود خودش را برای دیگرانی که اورا نمی شناختند معرفی کنه .. میگفت بنده حقیرسراپاتقصیر سید محمد زینال […]
به همراه برادران لطیفی ، شهید رمضانی و شهید علی اکبر غیاثی به گردان قمربنی هاشم(ع) مامور شدیم.ماموریت گردان قمربنی هاشم پاکسازی یکی از یالهای غربی قله 223 قلاویزان بود و دشمن برای اینکه رزمندگان ما نتوانند از طریق یالها به قله برسند موانع زیادی در مسیر عبور ایجاد کرده بود .میدان های مین چند […]
چند روزی از آزادسازی شهر مهران میگذشت و دشمن هنوز از طریق ارتفاعات قلاویزان روی شهر مسلط بود و با آتشباری خمپاره ها و توپ ها تلفات میگرفت و تنها راه تثبیت عملیات در دست گرفتن ارتفاعات قلاویزان بود.ارتفاعات قلاویزان تپه های مرتفعی بود که در جنوب و جنوب غربی مهران شروع میشد و تا […]
بعضی از شهدا راه بلد سایرین بودند. جبهه شده بود سکوی پرواز برای اونایی که اهل سیر و سلوک بودند. جنگ با دشمن بیرونی بهانه ای بود برای کارزار با دشمن درونی. بچه هایی بودند که وقتی پا تو جبهه میگذاشتند آنقدر زود بال و پر در میآوردند که اگر مواظبت از اونها نمیکردی زود […]
وقتی جلو میرفتیم برای عملیات نصر ۴ دوست نداشتم با سید رو در رو بشم چون بینمون شکر آب شده بود .دیدم درب سنگر ایستاده سریع رد شدم که سوار ماشین بشم.. اما صدام زد : برادر جعفر.. خودم رو به نشنیدن زدم ..اما برای بار دوم هم صدا زد..برادر طهماسبی.. دیگه مجبور شدم رفتم […]
رزمندگان لشگرحضرت رسول وسیدالشهدا پشت خاکریزها استقرار پیدا کرده ومشغول دفع پاتک دشمن بودند. تانک های دشمن سعی می کردند تپه 177 را دور زده و بچه ها را محاصره کنند. تانک ها تا 100 متری لودرها و بلدوزرها نزدیک شده بودند .دستگاههای مهندسی از مقابل و از پهلو مورد اصابت گلوله های مستقیم قرار […]
مرحله دوم کربلای1 عملیات لشگر10 سیدالشهداء(ع) صبح 11/4/65 رزمندگان در خطوط مقدم متوجه عقب نشینی سریع دشمن شده و گردانهای حضرت علی اکبر(ع) و حضرت حمزه(ع) از لشکر 10 سید الشهداء (ع) همراه با گردانهای عمل کننده لشکر 27 حضرت رسول(ص) از مسیر روستای هرمز آباد، از پشت به طرف باغ کشاورزی حرکت کرده و […]
شهید صمد فرمانده گردان المهدی خیلی عجله داشت و اصرار میکرد که نیرو وارد معبر بشه. من هم میگفتم هنوز کار تموم نشده. به شهید صمد گفتم من میرم تا آخر میدون مین ، اگر معبر تموم شده بود شما نیرو ها رو حرکت بده. دولا دولا روی طناب سفید معبر میرفتم تا رسیدم به […]
روز شمار نیمه اول سال 67 بیانگر خیلی از اتفاقات ریز و درشت است. نسل جوان حتما حتما بخوانند و بدانند بر فرزندان خمینی(ره) چه گذشت… 28/1/67? ارتش عراق با سپاه هفتم و گارد ریاست جمهوری و یگانهای دریایی خود شامل 10 لشگر و 26 تیپ به منطقه عملیاتی فاو حمله کرد و با وجود […]