• تاریخ : پنجشنبه, ۲۷ آذر , ۱۴۰۴
  • ساعت :

    خاطرات شهداء - الوارثین گردان تخریب لشگر ده سید الشهداء علیه السلام

    شلمچه ، غرب کانال ماهی

    شلمچه ، غرب کانال ماهی

    فاصله ما با دشمن خیلی کم بود و دشمن مقابل مواضعش رو مین گذاری کرده بود وماموریت ما این بود که معبری در میدان مین برای عبور رزمندگان باز کنیم. برادر گوهری مسوول تیم ما این مأموریت را به من داد. همه منتظر بودن تا ما مسیر رو از مین پاک کنیم و هجوم رزمندگان […]

    خاطره بکر از حماسه خرمشهر

    خاطره بکر از حماسه خرمشهر

    از حماسه خرمشهر به نقل فرمانده ما سردار فضلی در جلسه تدوین تاریخ رزم لشگر10  سردار فضلی در جمع فرماندهان لشگر10 به خاطره ای از علمدار لشگر10 شهید حاج یدالله کلهر اشاره نمودند ایشان فرمودند شهید کلهر بزرگ ما در تیپ المهدی(ع) بود در جریان فتح خرمشهر فرمانده یکی از گردان های ما زخمی شده […]

    شهیدی که سرش را در حماسه پاوه تقدیم نمود

    شهیدی که سرش را در حماسه پاوه تقدیم نمود

    شهید محمد گریوانی قبل از انقلاب عضو گارد جاویدان بود و پس از پیروزی انقلاب به سپاه پاسداران پیوست محمد گریوانی از یاران نزدیک شهید چمران در حماسه پاوه بود و به جهت تخصص بالایی که در مخابرات و ارتباطات داشت تاثیر گذار بود محمد گریوانی با شهید چمران وارد پاوه شد و از سوی […]

    روی سیم خاردار خوابید و پیکرش سوراخ سوراخ شد

    روی سیم خاردار خوابید و پیکرش سوراخ سوراخ شد

      بیمارستان صحرایی شهر فاواسفند 1364     بیمارستان تهران اریبهشت سال 1365  سردار جانباز تخریبچی شهید حاج قاسم اصغری جانشین گردان تخریب لشگر 10   شهید اصغری اعجوبه ای بود خوش فکر نترس مدیر و مدبر دارای توکل بالا خیلی هم عاطفی و یه کمی هم عجول این ها همه در وجود این فرمانده […]

    روزهای سخت نبرد خیبر

    روزهای سخت نبرد خیبر

    فرمان حضرت امام مبنی بر مقاومت و حفظ جزیره به رزمندگان که ابلاغ شد. یک شب برادران قرارگاه با استفاده از خرج گود چهل پوندی و مواد منفجره دژ جزیره جنوبی را قطع کردند تا از پیشرو دشمن جلوگیری شود .اما عمق انفجار به اندازه کافی نبود و دژ کاملا قطع نشده بود در شب […]

    ویژه نامه ماه رمضان جبهه

    ویژه نامه ماه رمضان جبهه

    ماه رمضان سال 64 مقرما در کنار رودخانه کرخه بود شهید نوریان فرمانده تخریب ل10 نام این مقر رو موقعیت الصابرین گذاشت این مقر یک محوطه بزرگ و صاف بود که با شن های درشت فرش شده بود و چند مسیر کج و معوج که به چند تا تو رفتگی داخل صخره های شنی که […]

    شهید سوخته در کنار معبر

    شهید سوخته در کنار معبر

    چندروزی مانده بود به عملیات کربلای یک که اعزام انفرادی گرفته و به مقر تخریب لشگر 10 در قلاجه آمدم بعد از چند روز با یه مینی بوس به سمت مهران اومدیم و در کنار رودخانه کنجان چم در شیار کوهی مستقر شدیم یکی دو روز بود که اومده بودیم حالم ناخوش شد روز دوم […]

    خبری که شوکه ام کرد

    خبری که شوکه ام کرد

    یکی از روز هایی که برای شناسایی جزیره ام الرصاص ، بالای یکی از انبار های گمرک بندر خرمشهر در حال دید زدن جزیره با دوربین خرگوشی بودم ، یکی از بچه های واحد اطلاعات عملیات خیلی بی صدا اومد کنارم و گفت چه خبر ؟ چیزی شکار کردی؟ البته هر کسی که به من […]

    شهید معمار زاده خیلی عاشق امام بود

    شهید معمار زاده خیلی عاشق امام بود

    از شهید حاج سید محمد زینال حسینی فرمانده گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام در وصف شهید حسین(سیامک) معمارزاده شنیدم: ایشون میگفت شهید معمار زاده خیلی عاشق امام بود. در اردوگاه چنانه که بودیم داخل چادر روبروی محل خوابش یه عکس امام زده _بود و اصرار داشت همیشه اونجا بخوابه. وقتی بچه ها پرسیدند […]

    تخریبچی سر به زیر شهید علی اصغر صادقیان

    تخریبچی سر به زیر شهید علی اصغر صادقیان

    بارها میگفت: یه تخریبچی باید مثل یه درخت پر ثمر باشه که هرچی بارش بیشتر میشه افتاده و متواضع تر میشه او خودش اینگونه بود توی گردان تخریب لشگر10 علی اصغر برای خودش استوانه ای بود. معمولا توی عملیات ها در نقش معاون گردان ظاهر میشد فرماندهان تخریب لشگر10 مثل شهید حاج عبدالله و شهید […]

    در جمع بچه های تخریب رودخانه کارون

    در جمع بچه های تخریب رودخانه کارون

    زیر بارون دعا کنید دعاتون مستجاب میشه بهمن ماه بود و بارون به شدت میبارید اون هم بارون های خوزستان. با حاج عبدالله با هم بودیم. دیدم از سنگر بیرون اومد و رفت زیر بارون و دست هاش رو به سمت آسمان بلند کرد و شروع کرد به دعا خوندن . من هم از دور […]

    دانشجوی شهید سیامک(حسین) معمارزاده

    دانشجوی شهید سیامک(حسین) معمارزاده

    قبل از عملیات فتح المبین با شهید معمار زاده به جبهه اعزام شدیم . در فرودگاه دزفول که از هواپیما پیاده شدیم دیدم شهید معمار_زاده لحاف و متکا در وسایلش بود . بهش گفتم برادر اینا چیه همراهت آوردی . او با خوشرویی وقت بیرون اومدن از خونه در جواب سووال مادرم که پرسید کجا […]

    برو بالا