• تاریخ : دوشنبه, ۲۶ آبان , ۱۴۰۴
  • ساعت :

    شهید سید محمد زینال حسینی

    آموزش غواص های لشگر 10سیدالشهداء (ع) در بندر انزلی زمستان 1364

    آموزش غواص های لشگر 10سیدالشهداء (ع) در بندر انزلی زمستان 1364

    آمادگی برای ماموریتی بزرگ دی ماه سال 64 بود که آقا سید محمد (شهیدحاج سید محمد زینال حسینی فرمانده گردان تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع)) من و شهید علی پیکاری رو صدا زد . ازمون پرسید آماده اید؟ بدون اینکه بدونیم ماجرا چیه گفتیم صد در صد . گفت باید برید مرخصی . گفتیم برای چی؟ مگه […]

    آموزش های عملیاتی استفاده از مواد منفجره

    آموزش های عملیاتی استفاده از مواد منفجره

    زمستان بود و تقریبا اکثر روزها بارونی بود شبها هوا خیلی سرد میشد روی چادر ها رو با پلاستیک پوشونده بودیم وبعضی بچه هاهم خارو خاشاک بیابون رو برای استتار روی چادر ها ریخته بودند تقریبا همه با چکمه توی مقر راه میرفتند. یه حموم صحرایی توی مقر ام النوشه داشتیم که پنج تا دونه […]

    برادرها امشب شب عملیاته شب سرنوشته

    برادرها امشب شب عملیاته شب سرنوشته

    نماز اول که تمام شد شهیدسیدمحمدزینال الحسینی شروع کرد به صحبت کردن. برادرها امشب شب عملیاته شب سرنوشته. خیلی ها منتظر امشب بودند.خیلی ها چشمشون به شما و کار شماست. خانواده شهدا.امام عزیز ،مردم شهید پرور.همه منتظر شنیدن خبر خوش ازجبهه ها هستند سید می گفت و اشکها نم نم می ریخت . تا که […]

    حماسه عاشورایی در دژ شلمچه

    حماسه عاشورایی در دژ شلمچه

    شب 19دیماه 65 بود که همه تدبیرها ، تقدیرها را رقم زد. حمله به دژ شلمچه کار عقل نبود بلکه کار عشق بود.رزمنده های دل شکسته از کربلای 4 آماده برای آفریدن کربلای دیگر شده بودند. دلها نا آرام بود.از فرمانده مان شهید حاج سید محمد زینال حسینی شنیدم که امام دستور حمله به دشمن […]

    بگو مگوی دو سردار

    بگو مگوی دو سردار

    اونقدر حماسه های یکنفره در صفحه افتخارات لشگر10 داره که نگو ونپرس…اما این حماسه حاج غلام با اصرار و سماجت رفیقش شهید سید محمد زینال حسینی فرمانده تخریب لشگر10 لو رفت….. در جلسه طرح مانور عملیات کربلای5، که در آن جلسه فقط فرمانده گردان‌ها حضور داشتند در مورد کیفت مواضع و موانع دشمن در دژ […]

    15روز بیقراری بچه های تخریب برای قرار عملیات کربلای 5 و شکستن دژ شلمچه

    15روز بیقراری بچه های تخریب برای قرار عملیات کربلای 5 و شکستن دژ شلمچه

      15روز بیقراری بچه های تخریب برای قرار عملیات کربلای 5 و شکستن دژ شلمچه شاید سخت ترین روزهای حضورم درجبهه روزهای بین کربلای 4 و 5 بود هم روزهای سختی بود وهم روزهای سرد. از روز 5 دیماه 65 برنامه آموزش بچه ها شروع شد.آموزش که نه تداوم آموزش بود.عده ای از بچه ها […]

    شهیدان در احرام عشق

    شهیدان در احرام عشق

    سرداران شهید حاج سیدمحمدزینال حسینی و حاج قاسم اصغری.. حج سال1365     تابستان66-پادگان امام علی سنندج- از سمت چپ-شهید غلامرضا زعفری-آقاجعفر-شهیدفیروزبخت-برادررفاهی-برادرگلشن- برادرکریمی-برادرفردوسی-ناشناس

    دو تا روح اما توی یک جسم

    دو تا روح اما توی یک جسم

    علاقه این دو تا فرمانده دلاور لشگر10سیدالشهداء(ع) به همدیگر زبان زد رزمنده ها بود. این دو یک روح بودند دردوتا جسم. این دوتا فرمانده در عملیات های لشکر کلید قفل عملیات بودند و ارتباط صمیمی و قدیمی این دو در شناسایی مناطق عملیاتی خطاهای نیروهای شناسایی رو به حداقل میرساند. شهید سید محمد وقتی از […]

    روایت خاطره سردار خادم حسینی فرمانده تیپ کربلا

    روایت خاطره سردار خادم حسینی فرمانده تیپ کربلا

    شهید سيد محمد در عمليات نصر 4 که در نیمه تیرماه سال 66 انجام شد براي اولين بار، فرماندهي نيروهاي پياده را بر عهده داشت. در حقيقت آخرين روزهاي حضورش پيش از شهادت بود. در منطقه كمك به تيپ دوم عاشورا به سمت ارتفاعات حركت كرديم. درگيري سختي ميان ما و عراقي‌ها آغاز شد و […]

    حقیرسراپاتقصیر سید محمد زینال حسینی هستم

    حقیرسراپاتقصیر سید محمد زینال حسینی هستم

    همیشه سعی میکرد سیادت خود را با استفاده از نمادهای سیادت اعم ازکلاه سبز،پیراهن سبز،شال سبزو….نشون بده و دیگران رو هم تشویق به این کار میکرد که حتما علامتی که نشانه سیادتشان باشد همراه داشته باشند. وقتی قراربود خودش را برای دیگرانی که اورا نمی شناختند معرفی کنه .. میگفت بنده حقیرسراپاتقصیر سید محمد زینال […]

    آخرین باری که با فرمانده قهر کردم

    آخرین باری که با فرمانده قهر کردم

    وقتی جلو میرفتیم برای عملیات نصر ۴ دوست نداشتم با سید رو در رو بشم چون بینمون شکر آب شده بود .دیدم درب سنگر ایستاده سریع رد شدم که سوار ماشین بشم.. اما صدام زد : برادر جعفر.. خودم رو به نشنیدن زدم ..اما برای بار دوم هم صدا زد..برادر طهماسبی.. دیگه مجبور شدم رفتم […]

    توی جبهه صبحگاه ها برای خودش عالمی داشت

    توی جبهه صبحگاه ها برای خودش عالمی داشت

    توی جبهه صبحگاه ها برای خودش عالمی داشت خدایی هم بعد از نماز صبح خوابیدن لذت بخش بود اون هم برای یه مشت نوجوون وجوان . اونهایی که صبحگاه نمیومدند چند دسته بودند. ?یک عده برای اینکه معاف از رزم بودند نمیومدند مثل تدارکات و تبلیغات و. ? یک عده هم از زیر صبحگاه درمیرفتند […]

    برو بالا