نماز اول که تمام شد شهیدسیدمحمدزینال الحسینی شروع کرد به صحبت کردن.
برادرها امشب شب عملیاته
شب سرنوشته.
خیلی ها منتظر امشب بودند.خیلی ها چشمشون به شما و کار شماست.
خانواده شهدا.امام عزیز ،مردم شهید پرور.همه منتظر شنیدن خبر خوش ازجبهه ها هستند
سید می گفت و اشکها نم نم می ریخت .
تا که به اینجا رسید.
بعضی از شما این آخرین نمازیه که دارید می خونید .
نماز صبح فردا انشاءالله تو بهشت.
دیگه کسی آرام گریه نمی کرد .
خود سید هم گریه اش شروع شد و با گریه گفت امام عزیز ما گفته: به رزمندگان بگید شما کربلا میرید و منهم میام و اونجا با هم نماز می خونیم.
.
دیگه سیدمحمد ضجه می زد .
می دونی یعنی چی.فرمانده شجاع و کاردان تخریب لشگر ۱۰ سیدالشهداءعلیه السلام شب عملیات کربلای ۵ داره ضجه می زنه.لحظات عجیبی بود.شب عاشورا را تداعی می کرد.
و با التماس گفت: هرکی نمی تونه این مسیر چند کیلومتری رو داخل آب بره اصرار بر رفتن نداشته باشه .
کارهای دیگری هم هست .
و سید بعد از گفتن چند نکته جدی ،برای توجیه بچه های غواص .یک نفس عمیقی کشید و سینه اش را صاف کرد و گفت رزمندگان ایام فاطمیه است .ایام شهادت مادر ما فاطمه(س) است.از اینجا به بعد صحبت سید با نغمه بود
مادر جون دست ما را بگیر.ما برای یاری دین خدا قدم تو جبهه گذاشتیم
و مجلس را آماده کرد و خودش شروع کرد روضه خوندن ……
سیدمحمد شب عملیات کربلای ۵ داره روضه حضرت زهرا(س) می خونه.
زهرای من زهرای من.
دنبال حیدر می دوید.
ازسینه اش خون می چکید.
سید اینها رو گفت و از حال رفت. بعدش من روضه را ادامه دادم و سینه زدیم