• تاریخ : دوشنبه, ۲۶ آبان , ۱۴۰۴
  • ساعت :

    شهید سید محمد زینال حسینی

    شما بچه های تخریب امید عملیات هستید

    شما بچه های تخریب امید عملیات هستید

    شاید سخت ترین روزهای حضورم درجبهه روزهای بین کربلای 4 و 5 بود هم روزهای سختی بود وهم روزهای سرد. از روز 5 دیماه 65 برنامه آموزش بچه ها شروع شد. آموزش که نه تداوم آموزش بود. عده ای از بچه ها پشت اردوگاه کوثر و کنار کانال شهید چمران چادر زدند و مشغول آموزش […]

    شما بچه های تخریب امید عملیات هستید

    شما بچه های تخریب امید عملیات هستید

    شاید سخت ترین روزهای حضورم درجبهه روزهای بین کربلای 4 و 5 بود هم روزهای سختی بود وهم روزهای سرد. از روز 5 دیماه 65 برنامه آموزش بچه ها شروع شد. آموزش که نه تداوم آموزش بود. عده ای از بچه ها پشت اردوگاه کوثر و کنار کانال شهید چمران چادر زدند و مشغول آموزش […]

    به احترام قرآن خبر دار

    به احترام قرآن خبر دار

    خیلی ها صبح بعد از نماز لباس میپوشیدن ، موهاشونو شونه میکردن ، پوتین پوشیده ، جلوی در چادر از سرما این پا و اون پا میکردن تا با بقیه افراد چادر برن مراسم صبحگاه . سید محمد و حاج عبدالله اولین نفرات بودند که برای صبحگاه حاضر بودند . اونا هم تر و تمیز […]

    آقا سید گفت: قرار نیست ما خط بشکنیم

    آقا سید گفت: قرار نیست ما خط بشکنیم

    میهمان بچه های تخریب لشگر 40 صاحب الزمان(ع) بودیم.شب اول زمستون بود مقرشون اطراف قرارگاه کربلا در اطراف سه راه صاحب الزمان علیه السلام بود. اونجا همه در سوله هایی که با خاک پوشانده بود ساکن بودند.. ابتدا ما برای استراحت به حسینه بچه های تخریب که سوله بزرگی بود رفتیم و بعد از نماز […]

    هرکس ته هندونه اش سفید باشه جایزه میگیره

    هرکس ته هندونه اش سفید باشه جایزه میگیره

    هرکس ته هندونه اش سفید باشه جایزه میگیره تصویر بالا ????برای روزهای قبل از عملیات کربلای یک در مقر قلاجه است فرمانده گردان تخریب لشگر 10 شهید حاج سید محمد زینال حسینی داره پوست هندونه هایی که تا سفیدیش بچه ها خوردن جمع میکنه توی عکس حاج احمد خسروبابایی داره به زور ته هندونه که […]

    شور شهادت به سرم آمده کربلا در نظرم آمده

    شور شهادت به سرم آمده کربلا در نظرم آمده

    شور شهادت به سرم آمده کرببلا در نظرم آمده محرم که میاد هرکسی سعی میکنه هرجوری بتونه عشقش رو به اربابش امام حسین علیه السلام نشون بده. محرم قیافه همه عالم رو عوض میکنه….خونه ها کوچه ها ، سرو وضع ولباسها… و حتی اخلاق ها رو هم دستکاری میکنه…مهربونی ها بیشتر میشه… محرم حرارت قلوب […]

    سالگرد وفات والده مکرمه شهیدان زینال حسینی

    سالگرد وفات والده مکرمه شهیدان زینال حسینی

    اولین سالگرد وفات والده مکرمه شهیدان زینال حسینی

    روزهای بین کربلای 4 و 5
    اینجا بود که مقر شهید پیام پوررازقی سرپا شد.

    روزهای بین کربلای 4 و 5

    شاید سخت ترین روزهای حضورم درجبهه روزهای بین کربلای 4 و 5 بود هم روزهای سختی بود وهم روزهای سرد. از روز 5 دیماه 65 برنامه آموزش بچه ها شروع شد. آموزش که نه تداوم آموزش بود. عده ای از بچه ها پشت اردوگاه کوثر و کنار کانال شهید چمران چادر زدند و مشغول آموزش غواصی شدند.

    مگر می‌شود در این دژ نفوذ کرد و یا اینکه نیرو از این موانع عبور داد؛ چه کسی از موانع رد شده ؟
    بنده خودم از موانع و مواضع دشمن عبور کردم و پشت دژ را شناسایی کردم

    مگر می‌شود در این دژ نفوذ کرد و یا اینکه نیرو از این موانع عبور داد؛ چه کسی از موانع رد شده ؟

    شهید حاج غلام کیانپور با صدای بلند به طوری‌که همه متوجه شوند گفت: بنده خودم از موانع و مواضع دشمن عبور کردم و پشت دژ را شناسایی کردم و بچه های تخریب باید آمادگی لازم برای عبور از موانع رو داشته باشند.

    زیارت امام رضا علیه السلام با شهدا
    درست مقابل روی امام رضا علیه السلام

    زیارت امام رضا علیه السلام با شهدا

    از شانس بد، باید من و پیام پتوهامون رو یکی میکردیم ومیخوابیدیم..... من با زور پتوی پیام رو گرفتم و با پتوی خودم شد دوتا پتو و روم انداختم...اون هم با مهربانی خندید و گفت راحت باش...

    مجتبی به آرزوش رسید اما من جواب مادرم را چی بدم؟
    دو سید شهید فکه

    مجتبی به آرزوش رسید اما من جواب مادرم را چی بدم؟

    شهید سید محمد ازش پرسید: چه خبر؟ اون بی‏معرفت هم بدون ملاحظه گفت: سید، داداشت . سید مجتبی رفت. تا اینو گفت سید با یک حسرتی گفت: خوش به حالش . من کنارش بودم. دیدم همان‏طور که ایستاده بود، عقب عقب رفت و تکیه به دیوار حسینیه داد و یواش یواش پاهاش سست شد و روی زمین نشست. گفت: مجتبی به آرزویش رسید و اما من جواب مادرم را چی بدم؟

    ماموریت ترکش ها فقط سوراخ کردن ماشین بود
    با خدا معامله کردی پس به معامله با خدا احترام بزار

    ماموریت ترکش ها فقط سوراخ کردن ماشین بود

    آروم به آقا سید گفتم: سیدجان یه خورده گازش بده.. مثل اینکه عراقی ها از ما خوششون نمیاد. سید هم با خون سردی گفت : این همه چاله چوله جلومونه نمیبینی. ماشین برای بیت الماله... جلوبندیش داغون میشه. این و گفت و برای اینکه به من روحیه بده شروع کرد به زمزمه یه نوحه.....

    برو بالا