کد خبر:13862
پ
alvaresin-0109

اینجا قتلگاه منه و این بار شهید میشم

ماموریت ما پاکسازی میدان مین روی دامنه قله گامو بود حرکت کردن بعلت اینکه در تیرس دشمن بودسخت بود وشهیدحاج قاسم اصغری بعلت مجروحیت پاش راحت نمیتونست بیاد بالای قله و با ماوارد میدان مین بشه . البته یکبار اومد و حاج اقاروح افزاکه مسئول پاکسازی میدان مین بود به شکل دستوری به حاج قاسم […]

ماموریت ما پاکسازی میدان مین روی دامنه قله گامو بود حرکت کردن بعلت اینکه در تیرس دشمن بودسخت بود وشهیدحاج قاسم اصغری بعلت مجروحیت پاش راحت نمیتونست بیاد بالای قله و با ماوارد میدان مین بشه . البته یکبار اومد و حاج اقاروح افزاکه مسئول پاکسازی میدان مین بود به شکل دستوری به حاج قاسم گفت:” دیگه وارد میدان نمیشی” و جالب این که حاج قاسم با تواضع پذیرفت .
شب ۹ آبانماه سال ۶۶ یعنی شب شهادت حاج قاسم و حاج رسول حال عجیبی داشتن نماز مغرب و عشا خوندیم وبه سنت هرشب بچه های تخریب سوره واقعه خوانده شد.
حاجی روح افزا هم راجع به ماموریت واقدامات فردا حرف زد
دراین بین حاج قاسم وحاج رسول بین خودشون نجوایی داشتن . بعدازصحبتهای حاج آقا روح افزا حاج قاسم شروع به صحبت کرد. سنگر تقریبا کوچکی داشتیم وکنار هم بودیم. اول همه رو باهم برادرکرد وصیغه برادری خوند خودش هم اونشب باحاج رسول صیغه برادری خوند. منم بابرادر گوهری صیغه خوندیم هیچ کس نفهمید حاج رسول وحاج قاسم درپچ پچشون چی به هم گفتن فقط مشخص بودعهدی باهم داشتن که باهم آان شب برادرشدن وفرداش باهم پرواز کردن!
بعد از حاج آقا روح افزاء نوبت به صحبت های حاج قاسم رسید..حاج قاسم اون شب راجع به ایه اول سوره انبیا قدری صحبت کرد. انقدر حرف هاش شیرین بود که هیچ وقت یادم نمیره . ابتدا جمله معروف شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده شهید گردان تخریب لشگر۱۰ سیدالشهداء(ع) (بداد خود برسید که وقت تنگ است) روگفت و بعد این آیه را تلاوت کرد “اقترب للناس حسابهم وهم فی غفله معرضون” مردم رسیدگی بحسابشون نزدیک شده در حالی که انها درغفلت بسر میبرند وروگردانند” آیه رو توضیح داد واینکه به حساب خود تون برسید وقیامت ومرگ نزدیکه…
شب عجیبی بود باورکنید انگار حاج قاسم توی آسمانها سیر میکرد ومن بابت این حالش و اینکه بوی شهادت میده نگران بودم البته حاج رسول هم همین جوری بود ولی اون صحبتی نکرد.
صبح که شد ما حرکت کردیم برای انجام ماموریت و وارد میدان مین شدیم و بچه ها مشغول خنثی سازی مین ها شدند .دشمن دامنه قله گامو را با چند نوار مین والمری نا امن کرده بود و ما باید این منطقه رو که محل تردد بود از مین پاک میکردیم. حاج قاسم همراه ما اومده بود و کارما که شروع شد خداحافظی کرد و برگشت به سمت مقر..
حاج قاسم که رفت خیالم راحت شد که حاجی از منطقه خطر دور شد و ما هم با احتیاط از سر نوار مین های والمر به پاکسازی ادامه دادیم. حاج قاسم وحاج رسول به مقرمون رفتند و اونها هم مشغول خنثی سازی مین های والمری شدند که بچه ها نتونسته بودن خنثی کنند . تعدادی از مینهای والمرا که چاشنی هاشون گیر کرده بود وخنثی کردن اونها تخصص ویژه میخواست رو حاجی شروع میکنه به خنثی کردن چند تا شون روبه اتفاق حاج رسول خنثی میکنند که علی الظاهر یکی شون چاشنیش گیر کرده یاچسبیده بود ودرحین خنثی کردن منفجرمیشه . حاج قاسم صورتش نزدیک مین بوده وبا اصابت با استوانه مین والمر و انفجار ، کاملا سرش متلاشی میشه و پا و دستهای ایشون هم در اثر انفجارآسیب میبیند و با اقتدا به سرور ومولامون امام حسین(ع) بی سر میشه وحاج رسول هم بااقتدا به حضرت ابولفضل یک دستش قطع شد وبرادرمون سلیمان اقایی هم مجروح شدند.
این بود حکایت اون شب و فرداش که شهید حاج قاسم اصغری و شهید حاج رسول فیروزبخت با هم پریدند . من متوجه شدم اگه کسی اسمش برای شهادت نوشته بشه.. قسمتش همون شهادته و ما نمیتونیم کاری کنیم درسالگرد شهادتشون حسابی دلمون براشون تنگ شده. یاد هردوشون گرامیباد..
این رویادم رفت بگم : وقتی اولین بار به همراه شهید حاج رسول فیروزبخت وارد منطقه عملیاتی شدیم حاج رسول گفت: من در عملیات نصر۴که در همین منطقه بود باید شهید میشدم که نشد ولی مجروح شدم. اینجا قتلگاه منه و این بار شهید میشم . حاج رسول این مطلب روخیلی بلند و واضح توی مینی بوس موقع ورودمون گفت و همه شنیدند.. من اول فکرمیکرم شوخی میکنه اما حاج رسول خیلی وقت ها حرف های جدی رو هم به شوخی میگفت

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید