در عملیات خیبر قرار بود دژی را بشکافیم. اطراف دژ باتلاقی بود، مواد منفجره را کار گذاشتیم. دشمن بهشدت دژ را میکوبید و هر لحظه امکان داشت گلولهای روی مواد اصابت کند و انفجار مهیبی رخ دهد.
باید سریع دژ منفجر میشد تا آب از پشت دژ رها شده و تانک_های دشمن در آب و گل اسیر شوند تا جلوی پاتک تانکها گرفته شود. چاشنی را داخل مواد منفجره گذاشتم و فیتیله آن را آتش زدم، هنگام دور شدن از محل انفجار پایم در باتلاق فرو رفت، هر چه کردم پایم آزاد نشد. تا ثانیههایی دیگر انفجار رخ میداد و ده ها تن خاک و دود به آسمان میرفت. در این لحظه بود که با همه خطرات آن برگشتم سمت محل انفجار! و شاید ثانیهای قبل از انفجار، چاشنی را از مواد جدا و در یک فرصت دیگر دژ را منهدم کردم.
سکوی پرواز
مقتل شهید حاج حسین خرازی
فرمانده لشگر امام حسین علیه السلام
مقابل سنگر بچه های تخریب
تکمیلی کربلای ۵
۸ اسفند ۶۵