کد خبر:12542
پ
۱۳۶
شهید حمیدرضا دادو

من به حال حمید غبطه میخورم

هوای مقر قلاجه کم کم داشت سرد میشد و بچه ها اورکت تحویل گرفتن. حمید آخرین نفری بود که رفت تدارکات برای گرفتن اورکت.. اورکت های کره ای تموم شد و به حمید یک اورکت کهنه و زرد رنگ رسید. اگه ماها بودیم گردان رو رو سرمون میگذاشتیم..اما حمید روح بزرگی داشت و ابدا گله […]

هوای مقر قلاجه کم کم داشت سرد میشد و بچه ها اورکت تحویل گرفتن.
حمید آخرین نفری بود که رفت تدارکات برای گرفتن اورکت..
اورکت های کره ای تموم شد و به حمید یک اورکت کهنه و زرد رنگ رسید.
اگه ماها بودیم گردان رو رو سرمون میگذاشتیم..اما حمید روح بزرگی داشت و ابدا گله ای نکرد و این اورکت حمید شد شاخص.
هر وقت وارد حسینیه میشدی.صاحب اورکت زرد رنگ در سجده بود.
حمید چشم هاش خیلی کوچیک بود وقتی هم که تو سجده گریه میکرد این چشمها دیگه باز نمیشد.
من با یک تعداد دوستان برنامه داشتیم که #عصرهای_جمعه پشت یه تخته سنگ که بالای #مقر_تخریب بود جمع میشدیم و  دعای سمات میخوندیم و حمید هم به اون جمع اضافه شد.
حمید از اول دعای سمات تا آخر دعا حال گریه داشت وجمع ماهم با گریه او حال میکردیم.
شهید مهدی ضیایی که اون هم برا خودش توی عبادت کسی بود میگفت :
من به حال حمید غبطه میخورم

#آخرین_تصویر
شب عملیات نصر۴
#موقعیت_گردو
ایستاده از سمت راست
#شهید_اللهیاری
جعفرطهماسبی
#شهید_فیروزبخت
سلیمان آقایی
دو نفر بالا ایستاده
#شهید_صادقی
#شهید_دادو

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید