کد خبر:13514
پ
alvaresin 0024

پیکری که پدر کفن کرد

گروهان ما مقابل کارخانه نمک با دشمن درگیر بود . دشمن تانک های زیادی را وارد منطقه کرده بود و با آتش سنگین و دقیق سعی داشت ما رو عقب بزنه…آنقدر با گلوله مستقیم تانک شلیک کرده بود که ارتفاع خاکریزها کم شده بود و یک مسافتی هم از خط پدافندی ما خاکریز نداشت و […]

گروهان ما مقابل کارخانه نمک با دشمن درگیر بود . دشمن تانک های زیادی را وارد منطقه کرده بود و با آتش سنگین و دقیق سعی داشت ما رو عقب بزنه…آنقدر با گلوله مستقیم تانک شلیک کرده بود که ارتفاع خاکریزها کم شده بود و یک مسافتی هم از خط پدافندی ما خاکریز نداشت و امکان نفوذ دشمن از اون نقطه وجود داشت .

لحظات سختی بر ما میگذشت تا اینکه دیدیم در اون معرکه که دشمن هر جنبنده ای رو هدف قرار میداد سرو کله یک دستگاه لودر پیدا شد وعجیب تر اینکه حاج عبدالله هم همراه لودر بود.

بچه ها که خبردار شدن حاج عبدالله توی خط اومده کلی روحیه گرفتند . ایشون از ما وضعیت کلی خط رو پرسیدند و ما هم گفتیم مشکل اصلی ما خاکریزی است که هر لحظه کوتاه و کوتاهتر میشود و با فرمان حاج عبدالله لودر دست به کار شد . راننده لودر بدون توجه به اطراف، دلاورانه بیل لودر رو پر خاک میکرد و بالا میاورد و گلوله های تیربار بود که به اطراف لودر اصابت میکرد .

حاج عبدالله پا به پای لودر زیر آتیش عقب و جلو میرفت و رانند لودر رو هدایت میکرد و گاهی اوقات هم برای اینکه به راننده لودر رو حیه بده ذکری رو بلند بلند فریاد میزد. راننده لودر همانطور که مشغول بود زیر اون سر و صدا از ما میخواست که حاج عبدالله رو داخل سنگر ببریم تا آسیبی نبینه.

لودر یک مقدار ارتفاع خاکریز رو بالا آورد و من از این بخش از خط خاطرم جمع شد و رفتم سمت سه راهی کارخانه نمک تا به سایر بچه هایی که درگیر بودند سری بزنم.

????? داشت هوا تاریک میشد که دشمن منطقه رو به خمپاره ۶۰ بست و مثل باران از هر طرف میبارید . فاصله ما با دشمن خیلی کم بود خمپاره ها اجازه خوابیدن به ما نمیداد تا میومدی خیز بری روی زمین ، ترکش میخوردی.

من برگشتم دوباره ببینم کار لودر تمام شده یا نه. دیدم توی یکی از سنگرها بچه ها دارند سر یک مجروح رو پانسمان میکنند . تا من رو دیدند گفتند برادر راستگو . حاج عبدالله حاج عبدالله. من یکی از بچه ها رو فرستادم که به بچه های تخریب که توی خط بودن خبر بده. چند لحظه نگذشت که دیدم ?شهید پیام پوررازقی رسید . و بعد همه بقیه بچه ها رو خبر کردند و حاجی رو سوار پی ام پی کردند و به عقب بردند … شهید حاج عبدالله رو به عقب منتقل کردند و به علت صدمه ای که به سرش وارد شده در اغما بود و دو روز بعددر چهارمین روز اسفند ماه ۶۴ به معراج رفت

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید