نفر دوم از سمت راست شهید حمید صادقی
شهید حمید صادقی .همیشه در حال ورزش کردن بود .میگفت ورزش کردن خیلی خوبه هیکلت رو درست می کنی بعد میری دیدن خدا . بعد که رفتی پیش خدا میگیم ……. آ خدا ….. امانتی که پیشم بود رو خوب نگهش داشتم . خیلی خوش برخورد بود .سید محمد بهش میگفت فرفری . چون هم تند و تیز بود هم موهای فرفری داشت . همیشه با یه کاپشن ورزشی میدیدیش . گاهی اوقات آبی . گاهی اوقات سبز .نارنجیش رو هم داشت .یادگاری داد به من .
دوروز بعد هم در عملیات والفجر مقدماتی شهید شد . هنوز هم خنده ها و تند تند حرف زدناش یادمه . البته وقتی از خط برگشتیم گفتند بچه ها شهید شدند . اول نگفتند کیا . وقتی دوروز گذشت از آقا حمید خبری نشد حسن آقا رفاهی آمدند داخل چادر شروع کردند قرآن خواندن .ازشون پرسیدم . آقا حمید چرا نمیاد .به من گفتند براش قرآن بخون . فاتحه بفرست . شهید شد . باورم نشد . ولی میدونستم حسن آقا رفاهی وقتی قرآن دست میگرفتند بسیار با احترام و متین رفتار میکردند . پیش خودم گفتم توی این شرایط کاملا خبر موثقه .
رفتم وسایلش رو جمع کنم . حسن آقا هم آمدند کمک . برادر دهقان پور هم آمدند و با گریه گفتند حمید شهید شد . برادر دهقانپور در عکسی که فرستادم کلاه به سر دارند
