کد خبر:14773
پ
alvaresin-0105
تیکه کلام شهید علیرضا پیکاری

بخواب بخواب من سرباز حسینم

توی خط دریاچه نمک فاو روی پد بودم دیدم یه غولتشن بعثی که عین دیو میموند ، داره از روبرو میاد. علی پیکاری دراز کشیده بود داشت آسمون رو نگاه میکرد و میگفت انگار عراقی ها خمپاره و توپ هاشون رو کنترات دادن به کارگر های سر خیابونشون و گفته بودن انقدر بریز ید توش […]

توی خط دریاچه نمک فاو روی پد بودم دیدم یه غولتشن بعثی که عین دیو میموند ، داره از روبرو میاد.
علی پیکاری دراز کشیده بود داشت آسمون رو نگاه میکرد و میگفت انگار عراقی ها خمپاره و توپ هاشون رو کنترات دادن به کارگر های سر خیابونشون و گفته بودن انقدر بریز ید توش تا پر بشه .
منم داشتم اون سرباز بعثی رو میدیدم که داشت می اومد سمت ما .

به علی پیکاری گفتم علی یکی از اون کارگرها داره میاد …..
علی یه غلطی زد و برگشت سمت من .
یارو رو نشونش دادم .
علی گفت بگیرمش ؟
گفتم مگه کفتره ؟ گفت نیگا کن .
یارو رسید نزدیکمون .
علی همونجور که دراز کشیده بود پا شو دراز کرد یه پشت پا زد بهش . اونم با مخ اومد زمین . دوتایی ریختیم سرش خیلی زورش زیاد بود . اومدم با سنگ بزنمش ، هر چی اینور و انور رو نگاه کردم سنگ مناسبی پیدا نکردم.

علی دوتا چشمای یارو گرفته پاهاشو گره زده دور گردن یارو . هی داد میزد نکشیش . نکشیش .
انصافآ نه دل کشتنش رو داشتم . نه مال این حرفا بودم .
وسط این درگیری یه دفعه علی سر یارو داد زد :

یات یات بیز حسینین عسکری یوخ( بخواب بخواب من سرباز حسینم )

یارو نمیدونم چی فکر کرد . بی حرکت شد .
گفتم علی خفش کردی .
گفت نه بابا هنوز زندس ، چون هنوزنفسش پامو داغ میکنه .

سرباز بعثی شروع کرد به عربی حرف زدن و دخیل . دخیل میکرد .
من دستاشو بستم و علی هم چشماشو بست .
بلندش کردیم انداختیمش جلو .
فکر کنم نیم متر از منو علی بلند تر بود .
یه ۳۰۰ متری آوردیمش عقب و تحویلش دادیم .
بعدا فهمیدیم از کماندوهای سودانی بود و اومده بود اسیر بگیره .

از علی پیکاری پرسیدم چی شد وسط دعوا اون گفتی : یات یات بیز حسینین عسکری وخ( بخواب بخواب من سرباز حسینم )
علی گفت : مگه قراره ما سرباز کی باشیم .
فرمانده مگه از آقا امام حسین(ع) بالاتر هم هست .

یاد همه ی شهدا بخیر
تخریبچی شهید علی رضا پیکاری فرمانده بچه های غواص تخریبچی لشگر ۱۰ بود که برای معبر زدن مقابل دژ شلمچه در عملیات کربلای ۵ دل به آب زد.
و در داخل آب در حین باز کردن معبر در میان انبوهی از موانع با تیر مستقیم دشمن سینه اش شکافت و به اربابش امام حسین علیه السلام ملحق شد.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید