کد خبر:13661
پ
alvaresin-0051

حسینیه الوارثین.سال۶۶ -نیمه ماه رمضان شب ولادت امام حسن(ع)-تئاتر- از راست آقاجعفر-شهید رسول فیروزبخت-شهیدغلامرضا زعفری   غلام نقش اول تئاتر غلام توی بازی های نمایشی هم هنر مند بود. اما به سختی قبول میکرد روی سن تئاتر بره. ایام ولادت امام حسن علیه السلام بود و توطئه کردن که من و رسول و غلام رو […]

حسینیه الوارثین.سال۶۶ -نیمه ماه رمضان شب ولادت امام حسن(ع)-تئاتر- از راست آقاجعفر-شهید رسول فیروزبخت-شهیدغلامرضا زعفری

 

غلام نقش اول تئاتر
غلام توی بازی های نمایشی هم هنر مند بود. اما به سختی قبول میکرد روی سن تئاتر بره. ایام ولادت امام حسن علیه السلام بود و توطئه کردن که من و رسول و غلام رو با هم روی سن بفرستند. موضوع تئاتر در مورد خیانت بعضی از فرماندهان سپاه امام حسن علیه السلام بود. من و رسول و غلام جزء فرماندهانی بودیم که در خفاء سر سفره معاویه مینشستیم. شب پانزدهم ماه مبارک رمضان بود که داخل حسینیه الوارثین روی سن رفتیم و پرده کنار رفت. و غلام و رسول سر سفره مشغول خوردن غذا بودند و من هم در کنار سفره ریاکارانه مشغول تسبیح انداختن بودم و گاهی اوقات هم نصیبی از سفره میبردم. غلام در خوردن به کسی امان نمیداد و هرچی دستش می اومد داخل دهانش میگذاشت و کوزه آب رو بالا میکشید . برنامه این بود در حال خوردن غذا شهید طحانی که جزء فرماندهان با وفای امام حسن علیه السلام بود وارد جمع ما میشد و به هرکدام از ماها چیزی میگفت و صحنه ما تموم میشد. شهید طحانی اومد و حرف ها رد و بدل شد و پرده رو کشیدند. من دیدم غلام روی سن داره دست وپا میزنه. اول فکر کردم شوخی میکنه اما دیدم نه نفس نفس میزنه…انگار داره خفه میشه. با رسول دویدیم سمتش و دهنش رو باز کردیم دیدیم یک شاخه سبزی ریحون نصفش داخل حلقشه ونصفش بیرونه. من شاخه ریحون رو کشیدم ورسول هم فکش رو فشار داد و غلام هرچی خورده بود بیرون داد و خلاصه تئاتر رو به هم ریخت…بهم ریخت یعنی حسینیه شد یک پارچه خنده….

 

شهید حاج رسول فیروزبخت در آبانماه سال۶۶ بر اثر انفجار مین والمر مهمان آسمانیان شد و شهید غلامرضا زعفری در اسفند ماه سال ۶۶ به مهمانی شهدا رفت.روحشان شاد

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید