• تاریخ : دوشنبه, ۱ دی , ۱۴۰۴
  • ساعت :

    به روایت جعفر طهماسبی

    ماه رمضان اون سال رفتیم جزیره مجنون شمالی

    ماه رمضان اون سال رفتیم جزیره مجنون شمالی

    با عرض شرمندگی … تقریبا در مورد ماه رمضان در جبهه حداقل در فضای مجازی چیزی یافت نمیشه خاطرات و روایاتی هم که در مورد ماه رمضان در جبهه هست یا همه گیر نیست یا دقیق. اما ماه رمضان در جبهه برای خودش عالمی داشت این رزمنده جاموندها از شهدا از ماه رمضان سال 62 […]

    پیکرهایی که غسل و کفن نداشت

    پیکرهایی که غسل و کفن نداشت

    روح همه ی شهدا خصوصا شهید سید مرتضی مساوات اولین شهید تخریب تیپ سیدالشهداء علیه السلام و اولین شهید لشگر10 شاد باشه. اونقدر که در حافظه ام هست تا قبل از عملیات فتح المبین در عید سال 61 همه ی شهدا رو غسل میدادند و کفن میکردند. حداقل در تهران اینطور بود. اما از عملیات […]

    پانزده روز طلایی در دفاع مقدس

    پانزده روز طلایی در دفاع مقدس

    31 تیرماه تا 15 مرداد 67 روزهای طلایی ما در دفاع مقدس بود که رزمندگان فقط و فقط به امر امام گوش کردند و بس و به اعتراف همه فرماندهان این 15 روز مساوی 8 سال دفاع مقدس بود این 15 روز ماشین جنگی دشمن را منهدم کرد و بینی صدام و حزب بعث را […]

    بعد از سی و دوسال ، حاج حسن هنوز بوی جبهه میداد

    بعد از سی و دوسال ، حاج حسن هنوز بوی جبهه میداد

    سی و دوسال از جنگ گذشته بود اما حاج حسن هنوز بوی جبهه میداد. دو سه روز است که جانباز شهید حاج حسن احمدی از بین ما رفته کسی که بیش از 30 سال بعد از دوران دفاع مقدس با همه ی محدودیت های جسمی که داشت هنوز پشت خاکریز دفاع از انقلاب بود شهید […]

    عبورازخط دفاعی دشمن و گذشتن از میادین مین و موانع

    عبورازخط دفاعی دشمن و گذشتن از میادین مین و موانع

    دشمن درمنطقه عملیات سه تا خط دفاعی داره و مقابل هر خط دفاعی اش را با میدان مین و موانع محکم کرده است برای عبورازخط دفاعی دشمن و گذشتن از میادین مین و موانع به هرگردان عملیاتی ده نفر تخریبچی مامورکرده ایم . یکی از اون ده نفر که از بچه های قدیمی تر و […]

    شهید مجتبی دقیقی

    شهید مجتبی دقیقی

    برادرش حاج حسین دقیقی فرمانده ستاد لشگر بود و پارتی مجتبی شد. او هنوز از تخریب لشگر نجف تسویه نکرده بود که به جمع رزمندگان تخریب لشگر ده سیدالشهداء(ع) وارد شد. چند روز به عید سال 66 مانده بود که شهید حاج ناصر اربابیان که اون موقع معاون گردان تخریب لشگر 10بود یک رزمنده را […]

    اسیر عراقی هم داشت آروم آروم با دستش به سینه میزد

    اسیر عراقی هم داشت آروم آروم با دستش به سینه میزد

    بین عملیات کربلای 4 و پنج بود که در خط شلمچه با بچه های تخریب لشگر 10 در رفت و آمد بودیم یه وانت داشتیم که اطاقش رو برداشته بودند برادر حاج احمد خسروبابایی راننده اش بود. یه شب که رفتیم توی خط برای کاری که به ما محول شده بود در مسیر برگشت به […]

    آنقدرفضا را عاشورایی کرد که همه برای حضوردرعملیات ازهم سبقت میگرفتند

    آنقدرفضا را عاشورایی کرد که همه برای حضوردرعملیات ازهم سبقت میگرفتند

    شهیدغلامعلی ازرزمندهای قدیمی تیپ سیدالشهدا علیه السلام بود قبل ازعملیات مقدماتی در مقر چنانه بانفس قدسی اش فضا رامعطرمیکرد. این شهید عزیز هروقت جبهه به اونیاز داشت خودش رومیرسوند، قبل ازعملیات با صدای گرمش همه را آماده شهادت میکرد وشب عملیات پابه پای رزمندگان سلاح بردوش به مصاف دشمن میرفت. قبل از عملیات خیبربود شهیدرستگارفرمانده […]

    مداح شهید داوود بنی جمالی

    مداح شهید داوود بنی جمالی

    اسمش داوود بود اما بیشتر مجید صداش میکردند از مربیان و فرماند هان پادگان آموزشی 21 حمزه بود خیلی از رزمنده ها که بعدا شهید شدند زیر دست ایشون آموزش دیدند صدای بم و زنگ داری این نوکر امام حسین(ع) زبانزد بود و این خودش به سوز صداش اضافه میکرد شهید بنی جمالی در امر […]

    خدایا به ما رحم کن ، خدایا بچه هامون چیزیشون نشده باشه !

    خدایا به ما رحم کن ، خدایا بچه هامون چیزیشون نشده باشه !

    یک هفته به محرم مونده بود مقر تخریب لشگر10 در قلاجه بودیم . آماده می‌شدیم برای محرم سال 65 . آمادگی از این جهت که ساک ها رو بسته بودیم برای رفتن مرخصی . اکثر بچه ها می‌خواستن دهه ی اول محرم رو تهران باشند. از منطقه هم قول و قرار برای حسینیه لباس فروشها […]

    شهید محمدحسین بابالو

    شهید محمدحسین بابالو

    بعد از عملیات کربلای 8 در بهار سال 66 اومد گردان تخریب. قبلا گردان رزمی بود. زود خودش رو پیدا کرد و از نیروهای عملیاتی بود فرمانده ما شهید سید محمد نگاه ویژه ای بهش داشت. تیر اندازیش حرف نداشت. حتی گلوله آرپی جی رو خیلی دقیق به هدف میزد. توی رزم های شبانه کمک […]

    انّ الدنیا دارُ المَمَرّ و لا دارُ المَقَرّ

    انّ الدنیا دارُ المَمَرّ و لا دارُ المَقَرّ

    حرکت کردیم به سمت نقطه رهایی. پشت وانت ایستاده بودم و شهید حمید دادو هم کنارم بود. بودن کنار حمید حال و هوای معنوی به آدم میداد. یه دفعه موعظه ام گل کرد. بالاخره داشتیم میرفتیم به عملیات سخت و شهادت هم اونطرف ها پیدا میشد. این حدیت یادم اومد و رو به حمید گفتم: […]

    برو بالا