سرگذشت شهادت شهید علیرضا مسکین اردستانی ، شهیدی که سالهاست نامش آذین کوچه محل زندگی ماست رو بارها شنیده بودم.. رضا توی عملیات فتح خرمشهر کار بزرگی کرده بود که بزرگی این کار باورش رو مشکل میکرد و شاید به همین خاطر هم بود که کسی گرد این افسانه ها نمیرفت… سالها ذهنم مشغول بود […]
بچه های تخریب توی رعایت حیاء زبانزد بودند و این رو هم باید دعاش رو به جون فرمانده شون عبدالله نوریان کرد…یکی از تذکرات فرمانده ما به نیروهای قدیمی و تازه وارد به گردان رعایت حیا بود. با زیر پیراهن توی مقر در تابستون گرم جنوب چرخیدن قدغن بود و حتی وقت استراحت توی چادر […]
شادی و شادمانی توی جبهه برای خودش عالمی داشت ، رزمنده های جبهه همه جوون بودند. اگر به مسن ترها هم پیرمرد میگفتی بهشون برمیخورد و کنترل این همه جوون توی شادی ها کارشاقی بود. توی گردان تخریب بعضی از رفتارهایی که توی گردان های رزمی مباح بود حرام اعلام شده بود!!! البته شرعیش نه!!!! […]
یاد شهید حاج ابوالقاسم بخیر. حاج ابوالقاسم یک بسیجی بود در ارتش جمهوری اسلامی ایران. روزهای زیادی رو در جبهه گذروند و در دقیقه 90 جنگ اسیر شد. جزء اسرایی بود که در تیرماه سال 67 در منطقه عمومی دهلران دشمن از ارتش گرفت. خودش تعریف میکرد یکی دو روز توی بیابون رها بودیم و […]
روزها و شب های سختی در رودخانه دز برای آموزش غواصی بچه های تخریبچی داشتیم و بلا استثنا هر شب از ساعت 12 شب تا یکساعت قبل از نماز صبح تمرین رد شدن از موانع و نفوذ در ساحل دشمن رو با بچه ها کار میکردیم و برای آمادگی جسمی بایستی بچه ها ساعت های […]
رزمنده ها با سختی زیاد خودشون رو بالای ارتفاعات منطقه میرسوندند و ارتفاعات فتح میشد اما موفقیتی در تثبیت مواضع نبود چندین بار بلندی ها و ارتفاعات منطقه عملیات والفجر 2 در حاج عمران بین ما و دشمن دست به دست شد و حتی یگانهای دیگری هم این ارتفاعات رو تصرف کرده بودند و دشمن […]
آخرین دیدار ما با غلام وقت رفتن برای عملیات والفجر ده بود. ما داشتیم سوار اتوبوس ها میشدیم که غلام رسید. بدو اومد سمت ما و از همان دور هم آغوش باز کرد. من رو بغل کرد. بغض گلوش رو گرفته بود . غلام زبانش لکنت داشت .” لکنت زبان غلام برای عملیات محرم بود […]
روز 15 اسفند سال 62، ساعت نه و نیم صبح آیفاها(نوعی کامیون نظامی) آمدند، سوار شدیم و از پاسگاه خاتم به سمت جزیره حرکت کردیم. یک ساعتی راه رفتیم تا به اسکله رسیدیم و تا قایقها اومدند و سوارشدیم حدود ساعت یک بعداز ظهر بود که رسیدیم داخل جزیره مجنون جنوبی و روی تنها خشکی […]
شرحی از پرواز شهید سیدمصطفی خاتمیان ماموریت دسته ما گرفتن سرپل آنسوی اروند رود و جزیره ام الرصاص بود… شب 20 بهمن 64 از داخل روستایی نزدیک قصر شیخ خزعل در گمرک خرمشهر لباس های غواصی رو پوشیدیم و منتظر بودیم تا هوا تاریک شود و برای ماموریت حرکت کنیم… قبل از حرکت ………………… ?خبر […]
روز ۲۰ بهمن ماه بود که نماز مغرب و عشاء رو خوندیم و شام مختصری خوردیم و لباس ها غواصی رو به تن کردیم.فرمانده هان تشخیص دادند که من با شهید حسن مقدم توی یک دسته نباشیم.هردوی ما خیلی دمق شدیم . وقتی لباس می پوشیدیم حسن زیر لباسش یک لایف ژاکت هم پوشید . […]
خردادماه سال 65 به گردان ماموریت دادند که جلوی دشمن در آبراهه های جزیره مجنون مین گذاری کنه. و شهید سید محمد ، یاغی های گردان رو به این ماموریت فرستاد !!!!! من و علی پیکاری و زعفری و چند تای دیگه به اضافه حاج ابراهیم رفتیم جزیره شمالی و در اطراف جاده خندق مستقر […]
سید اسماعیل یک لحظه آروم قرار نداشت با توجه به اینکه روزهای قبل از عملیات خیلی ضعیف شده بود اما به روی خورد نمیاورد…. سید پرکار، توی عبادت هم زبانزد بود…جزء اولین متهجدین گردان بود که از رختخواب جدا میشد…با قرآن خیلی مانوس بود..کتاب قرآنش از استفاده مداوم ورق ورق شده بود…روزهای آخر بهمن خیلی […]