با تدبیر فرماندهان لشگر گردان قمربنی هاشم علیه السلام در روز اول اسفند جایگزین گردان حضرت علی اصغر علیه السلام شد.حضور شهید حاج عبدالله نوریان با نیروها و ادوات مهندسی رزمی و بچه های تخریب به همه فرماندهان و رزمندگان روحیه میداد.تلاش بلدوزرها ولودرهای مهندسی که سینه به سینه دشمن ودر زیر آتش پرحجم مشغول […]
رفتم داخل حسینیه مقر ام النوشه برای نماز صبح. هنوز تا نماز صبح خیلی مونده بود.مشغول نوافل شدم. دیدم از کنار چادر صدای گریه میاد با خودم گفتم بچه ها مشغول نماز شب هستند و حال خوبی دارند. چند دقیقه ای گذشت دیدم صدای گریه بلندتر و بلند تر شد. گوش هام رو تیز کردم […]
به اعتراف همه فرماندهان و رزمندگان ، نیروهای تخریبچی و اطلاعات عملیات به خاطر ماموریت هاشون در جبهه مقاومترین بودند و این مقاومت و مداومت در کار نیاز به معنویت بالایی داشت.گشتی شناسایی های دوسه نفری و آنهم پشت مواضع دشمن که نیاز بود از موانع پرحجم بگذری و خطر صدرصد رو به جون بخری […]
دو ماهی بود که روزها توی آب بودیم و شبها خواب نداشتیم و مشغول تمرین و مانور بودیم و هر وقت بی تاب می شدیم سخنان دلنشین فرمانده مون حاج عبدالله نوریان به ماها آرامش میداد حق هم داشتیم نوجوان بودیم و هنوز تلخی روزگار رو نچشیده بودیم. برای حاج عبدالله هم سخت بود که […]
زمستان بود و تقریبا اکثر روزها بارونی بود شبها هوا خیلی سرد میشد روی چادر ها رو با پلاستیک پوشونده بودیم وبعضی بچه هاهم خارو خاشاک بیابون رو برای استتار روی چادر ها ریخته بودند تقریبا همه با چکمه توی مقر راه میرفتند. یه حموم صحرایی توی مقر ام النوشه داشتیم که پنج تا دونه […]
مهرماه سال 63 بود و یک ماهی بود که به پادگان ابوذرنقل مکان کرده بودیم . بعداز نماز مغرب و عشاء وقتی وارد ساختمون شدم یه دفعه خشکم زد.دیدم شهید بزرگوارعلی عاصمی داخل اطاقمون نشسته وبچه ها دورش رو گرفتن واون هم با لبخند همیشگی که دندون های جلوش رو میتونستی ببینی داره براشون صحبت […]
شاید امروز این حکایت ها افسانه باشه و بعضیها با خوندنش بخندن. خصوصا اونهایی که مدیریتی بهم زدند و بیتالمال زیر دستشونه و یا بهتر بگم در اختیارشونه، یعنی اینکه در شکل مصرف آن اختیار دارند. اما بگذار همه بدانند که شهادت لیاقت میخواست و مدیریت کردن بر شهدا اون هم شهدای تخریبچی فقط کار […]
بچه های تخریب توی رعایت حیاء زبانزد بودند و این رو هم باید دعاش رو به جون فرمانده شون عبدالله نوریان کرد…یکی از تذکرات فرمانده ما به نیروهای قدیمی و تازه وارد به گردان رعایت حیا بود. با زیر پیراهن توی مقر در تابستون گرم جنوب چرخیدن قدغن بود و حتی وقت استراحت توی چادر […]
اسفند ماه سال 63وقتی بدستور فرمانده بزرگوار شهید حاج عبدالله نوریان برای عملیات بدر به قصد زدن پل ارتباطی جاده الاماره ; بصره به همراه عده ای دیگه از همرزمان به منطقه مربوطه اعزام شدیم حالا بنا به دلایلی عملیات لو رفته بود و ماهم تو ماموریت خودمون موفق نبودیم یه عده از بچه ها […]
خودش فرزند شهيدش را كفن كرد پسر دوم حاج ناصر نوريان، يكي از جوانان نمونه محله رستمآباد بود كه سال 1364 در عمليات والفجر 8 در منطقه فاو به شهادت رسيد. صبوري و خويشتنداري حاج ناصر، هنگام شنيدن خبر شهادت فرزندش هنوز هم نقل محافل است و اهالي محله خوب به ياد دارند كه حاج […]
شادی و شادمانی توی جبهه برای خودش عالمی داشت….. رزمنده های جبهه همه جوون بودند….اگر به مسن ترها هم پیرمرد میگفتی بهشون برمیخورد… و کنترل این همه جوون توی شادی ها کارشاقی بود… توی گردان ما بعضی از رفتارهایی که توی گردان های رزمی مباح بود حرام اعلام شده بود…البته شرعیش نه!!!! بلکه عشقی بود.. […]
گروهان ما مقابل کارخانه نمک با دشمن درگیر بود . دشمن تانک های زیادی را وارد منطقه کرده بود و با آتش سنگین و دقیق سعی داشت ما رو عقب بزنه…آنقدر با گلوله مستقیم تانک شلیک کرده بود که ارتفاع خاکریزها کم شده بود و یک مسافتی هم از خط پدافندی ما خاکریز نداشت و […]