جلسه ای در مقر تخریب در شهر فاو به فرماندهی شهید حاج سید محمد زینال حسینی فرمانده دلاور تخریب برگزار شده بود. فرماندهان تیم ها، دسته ها و پیشکسوت های صاحب نظر حضور داشتند.
سید جلسه را شروع کرد و بعد از مقدمه گفت: بر اساس اطلاعات بدست آمده از شنود دشمن قرار است دشمن حمله سختی به خطوط ما بکند. لشگر حمله کننده لشگر گارد ریاست جمهوری عراق است و این احتمال وجود دارد که خود صدام مستقیما فرماندهی را بر عهده داشته باشد. فرمانده این لشگر هم از نزدیکان صدام و آدم سر سختی است. آنها برای پس گرفتن فاو می آیند. این جلسه برای بررسی امکانات و پیشنهادات بچه های تخریب برای جلوگیری از پیش روی دشمن است.
بحث ها و پیشنهادات زیاد و مفصلی مطرح شد. در نهایت چند اقدام از جمله تخریب دیواره اصلی دریاچه نمک به تصویب رسید. اگر این کار صورت می گرفت به دلیل آب گرفتگی منطقه ۸۰ درصد مانو تانکهای دشمن محدود می شد. آنها مجبور بودند بر روی سه تا جاده تردد کنند که اهداف خوبی برای توپخانه ما محسوب می شدند. برای همین این پیشنهاد با سرعت صاعقه در ستاد لشگر نیز تصویب و برای اجرا ابلاغ شد.
با سرعت مواد انفجاری مورد نیاز هم از طریق قرارگاه تامین و بدست ما رسید. به دلیل اهمیت و حساسیت موضوع شهید سید محمد شخصا بیش از ۵۰۰ متر جلوتر از خاکریز نیروهای خودی ، تیم های انفجارات را هدایت می کرد.
چهار تیم برای این کار رفته بودیم. موقع رفتن در مسیر سید بدون توجه به دشمن که در نزدیکی ما بود راست راست راه می رفت. این کار برای من و بقیه فرماندهان تیمها ناراحت کننده بود. خیلی نگران سید بودیم. این کار را او برای روحیه دادن به نیروها انجام می داد.
بخاطر صلابتش نمی توانستیم چیزی بگوییم. ولی واقعا نگران تیر خوردن و شهادتش بودیم. علاوه بر این نگران بودیم که اگر طوریش بشود کار نیمه تمام خواهد ماند.
در یکی از جاهایی که برای استراحت نشسته بودیم با بچه های دیگه همفکری کردیم که چیکار کنیم که سید راضی بشه اینقدر در تیر رس دشمن تردد نکنه. مشغول بگو بودیم که باند سفید روی بازوی سید توجهمون رو جلب کرد. سید تیر خورده بود و بازوش رو بسته بود.
دیدیم بهترین بهانه همینه که باند بازوی شما به دشمن گرا میدهد. سید ناصر و یا امیر یشلاق مامور شدند که سید رو راضی کنند و با همین ترفند از جابجا شدن سید روی دیواره دریاچه نمک جلوگیری کردیم.
آن شب با رشادت بچه ها ی تخریب کل موادی که با خود برده بودیم را منفجر کردیم و دیواره دریاچه را از دو جا بطور کامل سوراخ کردیم.
بعد از انفجار شهید سید_محمد گفت : باید اطمینان پیدا کنیم که آب راه افتاده یا نه قرار شد من بچه ها را ببرم عقب و دو نفر از بچه ها با خود سید ماندند تا بعد از اطمینان از راه افتادن آب برگردند.
فردای آن روز تمام مناطق بین خاک ریز ما و دشمن پر آب شده بود و لشگر گارد ریاست جمهوری عراق طبق پیش ببنی شکست سختی از نیروهای ما خورد.
راوی: اسدالله سلیمانی