عملیات بیت المقدس ۶ بود
توی قرارگاه تاکتیکی منتظر دستور بودیم که اگه کاری پیش اومد انجام بدیم.
خبر دادند تو ی مسیربرگشت نیروها از خط یه مشکلی پیش اومده
بنده به همراه شهید اسماعیل خوش سیر و عمو یشلاق ( شهید حاج امیر یحیوی) مامور شدیم.
مسافتی رو با وانت رفتیم بعد از اون پیاده راه افتادیم به سمت ارتفاعات.
بعد از چند ساعت پیاده روی توی شیاری که به سمت ارتفاع شیخ محمد میرفت به محل رسیدیم.
کف شیار یه پرتگاه به ارتفاع ۱۰ – ۱۲ متر بود که وقتی مجروحان و نیروهایی که میخواستن عقب بیان متوجه این پرتگاه نبودن و تو تاریکی شب سقوط میکردن پایین.
با اسماعیل یه نوار معبر کشیدیم و با قرص شب نما مسیر رو به سمت چپ مشخص کردیم.
موقع برگشتن شهید اسماعیل که توی شناسایی قبل از عملیات چندین بار مسیر رو رفته بود راه رو گم کرد.
چند ساعت تو سینه کش ارتفاعات سرگردون بودیم تا بلاخره راه رو پیدا کرد و برگشتیم.
اسماعیل به ما میگفت: جون مادرتون یه وقت به کسی نگید من راه و گم کردم.. آبروم میره….
خلاصه موقع برگشتن کلی صفا کردیم و می خندیدیم.
یه سرود شیرازی اون موقع پخش شده بود که میگفت: عقاب اسمونهایوم… نهنگ قعر دریایوم… اسماعیل و عمو یشلاق این و برعکس می خوندن و میخندیدیم…
نهنگ اسمونهایوم…. عقاب قعر دریایوم…
روحشان شاد.
خاطره ای از عملیات
بیت المقدس ۶
ارتفاع شیخ محمد
ماووت عراق
۲۷ اردیبهشت ۶۷
اسماعیل بسیار شوخ طبع و خوش خدا رحمت کنه اسماعیل با انرژی ، شوخ طبع و در عین حال مودب اهل معنویت
یادمه شبهای پست پایگاه بسیج طبقه بالا مسجد همه جمع درحال شوخی و مزاح یکدفعه یکی از دوستان اومد گفت اسماعیل طبقه پایین در تاریکی داره نماز شب میخونه
اسماعیل عزیز هوامونو داشته باش تا تو وانفسا سقوط نکنیم
یادش بخیر.
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد وقت وداع یاران
خدا رحمت کنه مادر شهیدان ابراهیم و اسماعیل خوش سیر